Quantcast
Channel: هزاران گنج
Viewing all 164 articles
Browse latest View live

عموپورنگ-پهلوان پنبه و سلطان- ممنون خان-دوست بچه ها

$
0
0

شادی و نشاط -آواز خواندن- ترانه های کودکانه - رقصیدن و خندیدن و بازی کردن حق مسلم کودکان است.اجازه دهید کودکان کودکی کنندآهای شمائی که برنامه عموپورنگ و پهلوان پنبه و سلطان را نقد می کنید و این برنامه را بخاطر آواز خواندن ها و رقص و شادی- دیالوگها و گریم بازیگرانش را مستهجن و بدآموز می پنداریدتعجبلطفا دنیای سیاه خود را با دنیای پاک و بی آلایش کودکان معصوم مقایسه نکنید.بازندههمه روانشناسان در خصوص شادی ها و بازی های کودکانه اتفاق نظر دارند کودکانی که در کودکی از شادی و بازی محروم شوند در بزرگسالی افرادی بزه کار-افسرده -معتاد و سرخورده خواهند شد.آهای منتقدان -شما کارتون تام و جری را جنگ سرد می دانستید خندهمن و برادرم عاشق این دو شخصیت کارتونی بودیم از خود راضیقلببچه ها معنای جنگ سرد و تهاجم فرهنگی و... را نمی فهمند اگر نگران آینده اجتماعی کودکان معصوم هستید بجای چنین انتقادات کذائی سری به آرشیو روزنامه های حوادث بزنید تا ببینید چه کودکان معصومی با دیدن صحنه اعدام علنی مجرمان در پارکها اقدام به طناب بازی و خفه کردن خود و دوستان هم سن و سالشان کرده اندناراحت

داریوش فرضیائی  مجری توانای برنامه کودک و نوجوان که به عمو پورنگ شهرت پیدا کرده است بسیار مقبول و محبوب بچه ها و بزرگترهاست به طوری که برنامه اش 90 درصد مخاطب و محبوبیت دارد.قلب هر چند این روزها برنامه عموپورنگ تبدیل به پیام بازرگانی و تبلیغ ماکارونی شده است و جنبه تجاری پیدا کرده ولی جنبه های مثبت بسیاری هم دارد -عمو پورنگ به کودکان یاد می دهد که راستگو باشند با جوکها و شوخی های قومی به هم توهین نکنند با هم بخندند و به هم نخندند-البته پهلوان پنبه -سلطان و نفس بابا بسیار مورد علاقه کودکان و بزرگترها می باشند

هرچند بازیگر نقش پهلوان پنبه باید بداند که امروزه بیشتر کودکان در آپارتمانها زندگی می کنند و آنگونه پریدن و بقول خودش "گومبالا کردن" مناسب آپارتمان نشینی نیست چون مخل آسایش همسایه طبقه پائین است خوشابحال کودکان قدیم که در خانه های ویلائی خود هرچقدر دلشان می خواست می پریدند و بازی می کردند.

 

 عمو پورنگ و امیرمحمدمتقیان در نقش آقاممنون و گلدون خان و...

 

امیرمحمد متقیان 13 آذر 1374 در تهران به دنیا آمده و یکی یکدانه خانه است.

عاشق سینه‌چاک ماشین و بازیگری است و از 8 سالگی خاک صحنه خورده  سال 84 با عمو پورنگ و تلویزیون آشنا شده و پس از رسیدن به شهرت، ضربه زدن به توپ فوتبال و دوچرخه‌سواری در کوچه - رویای امیرمحمد شده بودخیال باطل. امیرمحمد صدای ششدانگ و دلنشینی هم دارد و تاکنون بیش از 20 ترانه شاد و کودکانه را با عموپورنگ همخوانی کرده او همچنین اجراهای مذهبی نیز داشته است.امیرمحمد راحت حرف می‌زند و مژه زدن‌هایش خیلی خیلی بامزه است.این شکلیهمژهمژهزبان

محمود احمدی‌نژاد در 28 تیر 1391 در سخنرانی افتتاح شبکه پویانمایی گفت: «نمی‌توان بدون عمو پورنگ، امیرمحمد و آقای روشن‌پژوه زندگی کرد"

دددست دست به افتخار عمو پورنگ و همه کسانی که مردم رو شاد می کنندتشویقتشویقتشویق

ماجرای کلید دروغ عموپورنگ

انتشار تصویری در برنامه عموپورنگ از یک کلید که روی آن کلمه «دروغ» درج شده بود، واکنش‌های زیادی در پی داشته است. بسیاری از سایت‌ها و روزنامه‌ها این اقدام را دهن‌کجی تلویزیون به دولت روحانی تلقی کردند که «کلید» نماد آن است.اما مدیر گروه کودک و نوجوان گفت :برنامه کودک و نوجوان -ربطی به سیاست ندارد بهتر است تحلیلگران -بی تقوائی نکنند و درست قضاوت کنند.ما از نشان دادن کلیددروغ منظوری نداشتیم «برخی افراد بیمار سیاسی به هر بهانه ای سعی در فرافکنی دارند و این بار نیز کلید مجری برنامه عموپورنگ سبب سوء استفاده‌های سیاسی آنان در راستای تسویه‌حساب‌های شخصی شده است.» وی اظهار کرد «برای سالروز میلاد حضرت امام حسن عسکری (ع) برنامه ای تدارک دیدیم تا کودکان و نوجوانان را با احادیث  امام یازدهم شیعیان بیشتر آشنا کنیم.» . حدیثی از امام حسن عسگری(ع) از سوی حاج آقا محمدی -روحانی مهمان برنامه ارائه شد با این مضمون که همه بدی‌ها، زشتی‌ها و بی‌اخلاقی‌ها در خانه‌ای جمع هستند که کلید آن دروغ است.

 

حرف آخر- این ماجرا منو یاد یک شخصیت عروسکی به اسم "مجید دلبندم" انداخت -طفلکی مجید دلبندم دستهای خیلی بلندی داشت که از پاهایش هم بلندتر بودند خیلی بامزه بود ولی همه چیز را اشتباه متوجه می شد همه کلمات را هم اشتباه تلفظ می کرد خلاصه اینکه آدم رو کلافه می کردهیپنوتیزمکلافهفکر می کنم آن مجید دلبندم و فامیل هایش کارشناس برنامه کودک شدند نیشخندمجید جان دلبندم این کلید کجا و آن کلید کجا عزیزم!لبخند

نوروز 1393 رو به همه شما عزیزان دلم تبریک می گم و از صمیم قلب آرزو می کنم امسال یکی از بهترین سالهای زندگیتون باشه و به همه آرزوهای قشنگتون برسید و همواره شاد و سلامت و موفق باشید.عید شما مبارکقلبقلبقلب


فلسفه و تاریخچه سیزده بدر و سبزه گره زدن دختران

$
0
0

 

توجه :این پست  را در تاریخ 1391/12/26نوشته بودم که بخاطر نجات جان سبزه ها و گیاهان بیچاره دوباره بروز کردمچشمکسیزده بدر خوش بگذرهلبخنداما گیاهان بیچاره و طبیعت زیبا را نابود نکنید لبخندسیزده بدر سیزدهمین روز فروردین ماه و از جشن های نوروزی است. در تقویم‌های رسمی ایران این روز روز طبیعت نامگذاری شده‌است. برخی بر این باورند در این روز باید برای راندن نحسی از خانه بیرون روند و نحسی را در طبیعت به در کنند. اما برای اثبات اینکه ایرانیان قدیم هم این دیدگاه را داشتند هیچ روایت تاریخی و قابل استنادی وجود ندارد.بازنده

سیزده بدر سال دیگر بچه بغل خونه شوهرتعجب

چرا دختران در روز سیزده نوروز سبزه گره می زنند؟سوالتعجب

شیوا نوشت:یک سوال اساسی:آیا دخترانی که در کویر و بیابان بدون هیچ گل و گیاه و سبزه ای زندگی می کنند به نظر شما هرگز ازدواج نخواهند کرد؟؟ البته که ازدواج می کنند زیرا اگر اینگونه بود زنان بادیه نشین جملگی بی شوهر می ماندند.نیشخند

نتیجه: گره زدن سبزه هیچ ربطی به بازشدن بخت دختران و ازدواج نداردبازنده گیاهان جان دارند نفس می کشند آنان را به اسارت نکشید- اعدام نکنید دست و پایشان را به هم گره نزنیدبازندهآهای خانمهای محترم شاید شما تا 10 سال دیگر ازدواج نکردید آخر گیاهان بیچاره چه گناهی کردند که  هر سال 13 نوروز آنان را شکنجه می کنید؟نیشخندای کاش بجای ماشین های گشت ارشاد که نگران حجاب و بهشت و جهنم رفتن زنان و مردان هستند رسانه هایی برای افزایش فرهنگ و سواد و سطح آگاهی و عدم خرافه پرستی زنان و دختران  جامعه وجود داشت چه معنی دارد دختران تحصیلکرده جامعه سبزه گره بزنند تا برایشان شوهر پیدا شودکلافهآخافسوسآخ افزایش و بالا بردن فرهنگ و سواد یک جامعه از حجاب که سهل است بلکه از نان شب هم واجب تر است.دختران امروز مادران فردا و تربیت کنندگان نسل آینده هستند -بیائید روز 13 نوروز با طبیعت آشتی کنیم با دیدن جلوه ها و زیبایی های آن خداوند بزرگ را سپاس گوئیم که نیرویی بنام "عقل" را به ما بخشیده است.لبخند

اما فلسفه و تاریخچه گره زدن سبزه در 13 نوروز چیست؟

افسانهً آفرینش در ایران باستان و مسئله نخستین بشر و نخستین شاه و دانستن روایاتی دربارهً کیومرث حائز اهمیت زیادی است. در اوستا چندین بار از کیومرث سخن به میان آمده و او را اولین پادشاه و نیز نخستین بشر نامیده است. گفته های حمزه اصفهانی در کتاب سنی ملوک الارض و انبیاء و گفته های
مسعودی در کتاب مروج الذهب جلد دوم و بیرونی در کتاب آثار الباقیه بر پایه همان آگاهی است که در منابع پهلوی وجود دارد. مشیه و مشیانه که دختر و پسر دوقلوی کیومرث بودند روز سیزده فروردین برای اولین بار در جهان با هم ازدواج نمودند.قلبدر آن زمان
چون عقد و نکاحی شناخته شده نبود آن دو به وسیله گره زدن دو شاخه پایه ازدواج خود
را بنا نهادند. این مراسم را بویژه دختران و پسران دم بخت انجام میدادند و امروز هم
دختران و پسران برای بستن پیمان زناشویی نیت می کنند و سبزه گره می زنند. این رسم از زمان کیانیان تقریباً متروک شد ولی در زمان هخامنشیان دوباره شروع شده و تا امروز باقی مانده است. در کتاب مجمل التواریخ چنین آمده " اول مردی که به زمین ظاهر شد پارسیان او را کل شاه گویند. پسر و دختری از او ماند که مشیه و مشیانه نام گرفتند و
روز سیزده نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هیجده فرزند بوجود آوردند
و چون مردند جهان نود و چهار سال بی پادشاه بماند " .

نتیجه:در روزگاران قدیم شخصی بنام عاقد و کشیش و موبد نبوده تا دو جوان را به عقد هم دربیاورد وگرنه "مشیه و مشیانه" هرگز بخاطر خوشبختی خود یک گیاه را قربانی نمیکردند تا بخاطر گره زدن خشک شود و بمیردبازندهدر ثانی آن زمان دختر و پسر برای پیوند زناشویی در کنار هم دست در دست هم چنین کاری کردند ولی حالا چه؟یک دختر 10 سال سیزده نوروز 100 گیاه و سبزه را نابود میکند ولی همچنان بی شوهر مانده و سال آینده عمل دور از عقل و منطق خویش را تکرار نموده و باز هم سبزه گره می زند.بازندهمتفکرکلافهبه خدا سوگند نابودی طبیعت زیبا پایبندی به سنت های کهن نیست بلکه نشان عقب ماندگی و بی فرهنگی است.افکار کپک زده ممنوع!!!

امیدوارم امسال همه دختران دم بخت عروس شوند تا گیاهان و سبزه ها در 13 نوروز نفس راحتی بکشندچشمکلبخند واااااااااااای اگر گیاهان و سبزه ها می توانستند برای شکایت به دادگاه ها مراجعه کنند دادگاهها گلستان می شد نیشخندخندهبرای همه دختران دم بخت آرزوی سعادت و خوشبختی دارم هیچ چیز بهتر از سلامتی و خوشبختی نیست.قلب

دخترها مثل سیب های روی درخت هستند. بهترین هایشان

 

در بالاترین نقطه درخت قرار دارند. برخی پسرها نمی خواهند

 

به بهترین ها برسند چون می ترسند سقوط کنند و زخمی شوند، بنابراین به سیب های پوسیده روی زمین که خوب نیستند اما به دست آوردنشان آسان است، اکتفا می کنند. سیب های بالای درخت فکر می کنند مشکل از آنهاست درحالی که آنها فوق العاده اند. آنها فقط باید منتظر آمدن پسری بمانند که آن قدر شجاع و لایق باشد که بتواند ازدرخت بالا بیاید..... لبخنداما لطفا در زمان انتظار -سبزه های طبیعت را خفه نکنید گیاهان هم حق زندگی دارند.لبخند

 

حال اگر می خواهید بدانید که سیزده نوروز نحس است یا خیر؟ادامه مطلب را بخوانید.چشمکچشمک

تا کنون هیچ دانشمندی ذکر نکرده که سیزده نوروز نحس است بلکه قریب به اتفاق روز سیزده نوروز را بسیار سعد و فرخنده دانسته‌اند.برای مثال در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی، جدولی برای سعد و نحس بودن روز ها قرار دارد که در آن برای سیزدهم نوروز که تیر روز نام دارد، کلمهٔ سعد به معنی نیک و فرخنده آمده‌است.

دیروزخاطره بود فردا رویا و امروز هدیه ای از سوی خداوند بزرگ به شماست حتی اگر امروز 13 نوروز باشد نحس نیست چون امروز هدیه ای از جانب خداست به ما انسانها تا یک روز دیگر فرصت داشته باشیم برای خودشناسی - خداشناسی و انجام کارهای نیک و پسندیده-بازندهبنابراین افکار و اندیشه های باطل و کپک زده هستند که نحوست به همراه می آورند نه روزهای خدا - به نظر من نه سیزده نوروز نه ماه صفر نه روزهای چهارشنبه و نه عدد 13 هیچکدام نحس نیستند این ما انسانها هستیم که گاها با افکار و اندیشه های غلط خود اینگونه می پنداریم در حالی که ادعای سواد و تحصیلات عالیه هم داریم.آخافسوس

برخی از محققان عقیده دارند که عقیده به نحوست عدد سیزده اثری است که از ارتباط و مجاورت با عالم مسیحیت به زرتشتیان و بعد از آنان مسلمانان انتقال یافته‌است. اصل این عقیده به این صورت است که یهودای اسخر یوطی یکی از دوازده حواری مسیح نقشه کشید تا وی را تسلیم مخالفانش کند و قرار گذاشت تا وقتی وارد محفل مسیح شود، او را ببوسد تا دشمنان او بتوانند تشخیص دهند که کدامیک از افراد حاضر در محفل مسیح است. بدین ترتیب مسیح دستگیر شد و چون یهودای اسخر یوطی سیزدهمین فردی بود که به جرگه مسیح و یازده شاگرد دیگرش در آمد و شمارهٔ آنان به سیزده رسید مسیح گرفتار و محاکمه و به دار آویخته شد. عیسویان بدین علت عدد سیزده را شوم می‌دانند.تعجب مسیحیان هیچ گاه سیزده نفر بر سر یک سفره غذا نمی‌خورندتعجبیول

بعد از اسلام چون  روز 13 تمام ماه‌ها را نحس می‌دانند به اشتباه سیزده عید نوروز را
نیز نحس شمرده اند. در حالی که نزد ایرانیان باستان سیزدهم هر ماه شمسی که تیر روزنامیده می‌شد مربوط به فرشتهً
بزرگ و ارجمندی است که "تیر"نام دارد و در پهلوی آن را
تیشتر می‌گویند. فرشتهً مقدس تیر در کیش مزدیستی مقام بلند و
داستان شیرینی دارد. ایرانیان قدیم پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادی کردن که به یاد دوازده ماه سال است، روز سیزدهم نوروز را که روز فرخنده ایست به باغ و صحرا
می‌رفتند و شادی می‌کردند و در حقیقت با این ترتیب رسمی‌ بودن دورهً نوروز را به پایان می‌رسانیدند.هورا

متاسفانه بدلیل نفوذ و گسترش خرافات در فرهنگ ایرانی خرافه‌ی نحس بودن 13 نیز نفوذ و گسترش پیدا کرد. در همین راستا برخی آن را به مراسم کاتارها (بازمانده‌های مانویان در اروپا، که ترکیبی از اندیشه‌های زرتشتی، فلسفه یونان باستان و مسیحیت دارند) که مقارن با سیزده فروردین می‌باشد نسبت دادند و برخی دیگر آن را به مراسم  پوریم یهودی‌ها و کشته شدن هامان، وزیر لایق هخامنشی به واسطه‌ی توطئه‌های «مردخای یهودی» نسبت دادند و مدعی هستند که جشن پوریم نیز در سیزده فروردین برگزاری می‌گردد و برخی کیکی با شمایل مرد ایرانی (هامان) درست کرده و آن را به کودکان می‌دهند که
بازی کرده و بخورند و البته باید در نظر داشت که تبلیغات کنونی در این زمینه نیز به خاطر آن است که ریشه‌ی فرهنگ‌های باستانی ایران را «یهودی» بنامند و سپس مدعی مالکیت شوند (مانند فلسطین). و برخی دیگر خرافه‌ی نحوست 13 را به فراماسون و قداست این رقم نزد آنان و شیطان‌پرستان و ... نسبت دادند.

اما چنان چه بیان شد، نحس دانستن 13 فقط یک خرافه است و
ایرانیان باستان نیز روز 13 فروردین را روزی شاد و نیکو برای «نیایش و شکرگذاری» می‌دانستند. در یک کلام اصلا روز نحس وجود ندارد.بازنده

 معنی واژه "سیزده بدر"

مشهور است که واژه ی سیزده به در به معنای « در کردن نحسی سیزده» است . اما وقتی به معانی واژه ها نگاه کنیم برداشت دیگری از این واژه می توان داشت. «در» به جای «دره و دشت» می تواند جایگزین شود .به عنوان مثال علامه دهخدا، واژه «در و دشت» را مخفف «دره و دشت» می داند

یکی از معانی واژه «به» ، « طرف و سوی » می باشد . مانند اینکه می گوییم «به فروشگاه».

پس با نگاهی کلی می توان گفت واژه «سیزده به در» به معنای « سیزدهم به سوی در و دشت شدن» می باشد که همان معنی بیرون رفتن و در دامان طبیعت سر کردن را می دهد.

آئین ها و مراسم سیزده بدر

این رویداد دارای آیین‌های ویژه‌ای است که چهره سنت به خود گرفته است. از آن جمله می‌توان آیین‌های زیر را برشمرد.

  • گره زدن سبزه
  • سبزه به رود سپردن
  • خوردن کاهو و سکنجبین
  • پختن غذاهای متنوع به ویژه آش رشته

به طور کلی در میان جشن های ایرانی جشن سیزده به درکمی مبهم است، زیرا مبنا و اساس دیگر جشن ها را ندارد. در کتاب‌های تاریخی اشاره‌ی مستقیمی به وجود چنین مراسمی نشده‌است اما در منابع کهن اشاره هایی به روز سیزدهم فروردین داریم. من برای تاریخ و فرهنگ و آئین کشورم احترام زیادی قائلم ولی آنچه برایم حائز اهمیت است اینست که در هر لباس و فرهنگی که باشیم جشن و شادی هایمان نباید به دیگران حتی به گیاهان آسیب برساند شادی و جشن چهارشنبه سوری را هم خیلی دوست دارم به شرطی که مزاحم دیگران نباشم و نه به خود و نه دیگران آسیب نرسانم.

دعوای پدر و مادر جلوی فرزندان ممنوع!!!-داستان طنز

$
0
0

آیا داستان زیبای باغ وحش را شنیده اید؟

باغ وحش سرشار از جمعیت بود ، از بلندگوی باغ وحش این جمله شنیده شد :

" بازدیدکنندگان گرامی از دادن هر گونه غذا و خوراکی به حیوانات خودداری فرمایید ".

بعد از مدتی دوباره از بلند گو اعلام شد :

" بازدیدکننده گرامی از شما خواهش کردیم که از تغذیه حیوانات خودداری فرمائید "

این هشدارها با لحن های مختلف چندین بار تکرار شد کلافه، آخرین هشدار بلندگو این بود :

" حیوانات عزیز خواهشمندیم از آدمها غذا نگیرید "

دیگر هشداری در این زمینه شنیده نشد .!!!حیوانات گوش کردند.

وای بر انسانهائی که می شنوند نیروئی به نام عقل هم دارند ولی هرگز گوش نمی کنند.انسانها می بینند می شنوند که نباید جلوی کودکان دعوا و مشاجره کنند ولی هرگز گوش نمی کنند.

آهای پدر و مادرها گوش کنید در سراسر دنیا با بلندگو و بوق و کرنا فریاد می کشند که جلوی کودکان معصوم خود دعوا و مشاجره نکنید آیا باز هم نمی شنوید؟؟؟؟!!!!متفکرتعجبکلافهپدر و مادر بی ‌توجه به حضور فرزندان،با یکدیگر مشاجره می‌کنند.تعجب
مرد عصبانی و پرخاشگر و زن کم حوصله و ستیزه جو،عصبانیمدام بر سر هم داد می‌زنند و با رد و بدل کردن کلمات زشت و توهین آمیز یکدیگر را آزار می‌دهند.تعجبحتی بعضی موارد جلوی چشمان فرزندان خود اقدام به کتک کاری نیز می کننداسترس

سرانجام پدر به حالت قهر از منزل خارج می‌شودقهر،مادر نیز با گریه و زاری، از بخت و اقبال به زمین و آسمان بد می گوید؛در این میان بچه‌ها نمی‌دانند طرف مادر را بگیرند یا پدر را و حق را به کدام ‌یک بدهند.جایگاه فرزندان در دعوای میان پدر و مادر کجاست؟ و تاثیر این مشاجرات بر فرزندان چیست؟ ...

روان‌شناسان معتقدند بنیان شخصیت انسان در هفت سال اول زندگی پایه گذاری می‌شود به همین دلیل می‌توان به تأثیر اختلافات والدین در روحیه و سرنوشت کودکان پی برد.

کودکان امروز -جوانان و پدرو مادرهای فردا هستند آنان از روش والدین پیروی می‌کنند و ابتدا با پدر و مادر و خواهر و برادر و در آینده با همسر خود به مشاجره خواهند پرداخت.

 در یک ازدواج -عواملی مـثل مسائل مـالی، اســترس و فشـارهای کـاری، کـمبود خـواب، تغـییر خـلق و خـو، و کمبود فرصت استراحت، مـی تـواند مـــوجبات مخالفت و ناسازگاری زن و شوهرها را در خـانه فـراهم آورد. خیلی از زوجین تصور می کنند که دعوا نمک زندگی استتعجب. اما به چه قیمتی؟ به قیمت  آسیب رساندن به روح و روان فرزندان؟ !

داستان طنز دعوای زن و شوهر جلوی بچه

پدر: تو غلط کردی که از مامان من خوشت نمیاد!مادر خودت که عین مادرفولادزره می مونهنیشخند

مادر: مرده شور خودت  رو ببرند و اون مادرت و اون خواهر ایکبیری...عصبانی

 بچه: مامان- ایکبیری یعنی چی؟؟؟؟سوال

مادر: اسم گله مامان  جون شما گوش نده...

پدر :خواهر من ایکبیری است؟ یا اون خواهر الدنگ جلفت؟عصبانی

 بچه : بابا جلف چیه؟سوال

پدر: بابا جان شما گوش نکن جلف اسم درخته! برو توی اتاقت

 بچه : پس مرده شور چیه؟سوال

پدر: مرده شور به نگهبان پارک میگن برو تو اتاقت...

مادر: خواهر من جلفه؟ حالا اون شوهر داره خواهر تو که نداره چرا اونجوری مانتو تنگ میپوشه و بزک دوزک میکنه میره تو خیابون؟نیشخند

 بچه :بزک دوزک چیه؟سوال

مادر: وقتی یه چیزی خوشگله میگن بزک دوزک کرده. مادرجون برو تو اتاقت وگرنه عصبانی میشما...ساکت

پدر: آره بزک کرده اما مثل آبجی تو هرزه بازی در نمیاره...نیشخند

بچه : بابا هرزه چیه؟سوال

پدر: به چیزای به درد نخور میگن. دیگه برو تو اتاااااااقت تا نیومدم...عصبانیکلافهکلافه

مادر: آره خواهر من اگه هرزه باشه که خواهر اُمُّل تو  هرجائیه!عصبانی

بچه : مامان اُمُّل چیه؟ هرجایی چیه؟سوال

مادر: اه تو هم اعصاب منو خورد کردی برو تو اتاقت یالا...کلافه

بچه : باشه حتما هرجایی به چیزایی میگن که همه جا می بریمشون و اُمُّل هم حتما یعنی مهربون. من اصلا رفتم.بای بای

پدر...

مادر....

فردا صبح بچه در مدرسه!

کلاس انشاء، موضوع انشاء : خاطره یک روز خوب!

انشاء: 

((یک روز من و مادر ایکبیری و بابای اُمُّلم که مثل گل بزک دوزک کرده بودند به پارک رفتیم!نیشخند

مادرم مرا به قسمت بازی برد اما چون تاب ها و سرسره ها خیلی هرزه بودند من نتوانستم بازی کنم!

به همین دلیل رفتم پیش جلف ها و کلی از اون ها بالا رفتم بعضی از این جلف ها  خیلی خار داشتند که توی دست من رفت و من دیگر از این جلف ها بدم می آید!قهر

وقتی هم میخواستم پیش ایکبیری ها بروم و با آنها بازی کنم آقای مرده شور می آمد و به من میگفت برو با دوچرخه ات بازی کن!

من هم گفتم دوچرخه من هرجایی نیست و ما آن را با خودمان نیاوردیم! آن آقای مرده شور خیلی اُمُّل بود و من وقتی به او گفتم: عمو شما خیلی اُمُّل هستید ناراحت شدناراحتو یه چیزهایی بدی گفت که من نفهمیدم! سوالولی چون داد میزد من فهمیدم فحش است...از خود راضیزبان

ودر آخر من از خانم معلم ایکبیری اُمُّلم که خیلی بزک دوزک کرده هستند ممنونم که چنین موضوع انشاء خوبی را به ما دادند!))نیشخند

نتیجه اخلاقی: بچه ها مثل طوطی از پدر و مادر تقلید می کنند مواظب حرف زدنتون باشید الگوی بدی نباشید و دیگر آنکه پدر و مادر بودن لیاقت می خواهد اگر کسی نمی تواند و چنین لیاقتی ندارد راههای پیشگیری از فرزنددار شدن کم نیست.فرزندان نعمتها و امانتهای خداوند هستند از امانتهای خدا به خوبی مواظبت کنید مبادا قلبشان بشکند مبادا مانند گل پرپر شوند لطفا در امانت خیانت نکنید.

میم مثل معلم-روز معلم مبارک باد

$
0
0

تقدیم به معلمان دلسوز و فداکار سرزمینم-بهترین معلمان با قلبشان آموزش میدهند ، نه با کتاب
تقدیم به قلب پر مهر شما
روزتان مبارک

به سلامتی معلمانی که صداقت را فدای مصلحت نمیکنند

 به سلامتی معلمانی که اندیشیدن را یاد میدهند نه اندیشه ها را.

به سلامتی معلمان فرهنگ ساز که هویت ایرانی و تاریخ کشور عزیزمان را تحریف نمی کنند

به سلامتی معلمان شاد

به سلامتی معلمانی که رنگشان رنگ خداست............

به سلامتی معلمانی که دانش آموزانی تربیت میکنند که مغزی پر ،دلی مهربان و دستی توانا و سخاوتمند داشته باشند.

به سلامتی معلمان وبلاگ نویس لبخندآری با شما هستم شما مخاطب عزیزی که معلم هستید و همواره با حضور سبزتان قدم بر دیدگان من می گذارید و مطالب این وبلاگ را دنبال می کنید به سلامتی شما که همواره بهترین هستیدقلب

داستان انوشیروان ومعلم

  انوشیروان را معلمی بود.روزی معلم اورا بدون تقصیری بیازرد.انوشیروان کینه او را در دل گرفت تا به پادشاهی رسید. آن گاه از او پرسید: چرا بی سبب بر من ظلم کردی؟ معلم گفت: چون امید آن داشتم که بعد از پدر به پادشاهی برسی، خواستم که تو را طعم ظلم بچشانم تا در ایام سلطنت به ظلم اقدام نکنی!

این قلم از معلم می نویسد اما در وصف معلم فداکار گیلانی که جان 30 دانش آموز را نجات داد قاصر است.معلمی که خود در آتش سوخت تا 30 شاخه گل پرپر نشوند - حسن امیدزاده معلم فداکار گیلانی در صبح یکی از روزهای بهمن سال 1376متوجه می شود در کلاس دوم حادثه ای رخ داده است. بسرعت خودش را به آن کلاس می رساند و می بیند بخاری نفتی آتش گرفته و دانش آموزان هراسان و بی پناه در گوشه کلاس جمع شده اند. او بدون این که وقت را تلف کند  یکی یکی بچه ها را از کلاس بیرون می آورد  اما زمانی که می خواهد خودش بیرون بیاید در بسته می شود و چون در کلاس دستگیره نداشته داخل آن زندانی می شود. حتی سعی می کند از پنجره خارج شود اما به دلیل داشتن حفاظ آهنی موفق نمی شود. البته چند دقیقه بعد در حالی که بشدت سوخته بود از کلاس بیرون آورده می شود اما دیگر کار از کار گذشته بود و...؟ناراحت.  درود بیکرانم برمعلم فداکار گیلانی ـ حسن امیدزاده بیجارسری ـ او در تیر1391 پس از تحمل 15سال درد و رنج ناشی از سوختگی شدید درگذشت. حالا او از میان ما رفته است اما با گذشت و فداکاری اش درس بزرگی به ما داد. جانش را فدا کرد و مثل پروانه در آتش سوخت تا بچه ها زنده بمانند؛ او یک قهرمان است و هیچ وقت نباید فراموشش کنیم.روحش شاد یادش همواره سبز و گرامی باد.

 

آقای آموزش و پرورش عزیز-فصل بهار است بخاری های گازی ارزان شده نیشخندلطفا اژدهاهای نفتی را از کلاس درس دانش آموزان جمع کنید چگونه است که از سال 1376 عبرت نگرفتید و متاسفانه باز هم شاهد آتش سوزی بخاری نفتی در مدرسه پیرانشهر بودیمافسوسجان کودکان معصوم و معلمان را به خطر نیندازیدبازندهکاش آموزش و پرورش به جای برگزاری اجلاس‌های تشریفاتی با هزینه های کلان، کمی نیز به معرفی معلمان ایثارگر و دلسوز بپردازد و نیز روزی برسد که در میدان شهرها بخاری های نفتی مدارس را مانند مواد مخدر کشف شده آتش بزنند وقتی کشورمان رتبه 4 گاز در دنیا را دارد دیگر بخاری نفتی چرا؟؟؟؟؟!!!!این اژدهای نفتی خیلی وحشتناک است.نگران

ماجرای ماهان و معلم فداکارش چه بود؟

ماهان دانش آموز کلاس دوم دبستان شهر مریوان بود. او و هم کلاسی هایش معلم مهربانی داشتند. آن ها معلم خود را بسیار دوست داشتند.

 ماهان دچار بیماری عجیبی شد و همه موهای سرش ریخت. آن روز وقتی دوستانش او را در کلاس دیدند با صدای بلند به او خندیدند و او را اذیت کردند. ماهان بسیار غمگین شد. معلم کلاس هم با دیدن ماهان ناراحت شد و وقتی بازیگوشی شاگردانش را دید تصمیمی گرفت.

معلم ماهان روز بعد همه موهای سر خود را تراشید و به کلاس رفت. دانش آموزان با دیدن سر بدون موی معلم خود بسیار خندیدند. اما معلم فقط رفت و کنار ماهان نشست. ناگهان دانش آموزان همگی ساکت شدند. آن ها فهمیدند که کار خوبی نکرده اند. ماهان به معلم خود نگاه کرد و خندید.

چند روز بعد، هم کلاسی های ماهان تصمیم گرفتند که کار بد خود را جبران کنند و از ماهان معذرت خواهی کنند. برای همین همه آن ها موهای سر خود را تراشیدند و به کلاس رفتند. ماهان و معلم با دیدن دانش آموزان بسیار شگفت زده شدند و بعد همگی با صدای بلند خندیدند.

ماهان بسیار خوشحال بود که دوستان خوب و معلم مهربانی دارد. نتیجه اقدام آموزگار محمدعلی محمدیان معلم مدرسه ابتدایی شیخ شلتوت مریوان برای همدردی با ماهان رحیمی که به دلیل مصرف داروهای وِیژه، موهای سر خود را از دست داده بود، بسیار فراتر از انتظار او بود و حتی در رسانه های خارجی نیر بازتاب یافت و در مدت کوتاهی به یکی از پرمراجعه ترین موضوع ها در فضای اینترنتی تبدیل شد.

با صدای بلند می گویم به سلامتی معلمی که بخاطر شاد کردن قلب دانش آموز بیمارش -موهای سرش را تراشید تا با او همدردی کندتشویقتشویقتشویق

پس منشور حقوقی معلمان کجاست؟

 اگر معلمی سهواً و یا حتی گاهی از روی ندانم‌کاری و بر اثر فشارهای روانی کاری و اجتماعی و اقتصادی، اقدام به تنبیه دانش آموزی نماید، برخورد بدی با وی می‌شود چرا که نه تنها هیچ  پشتیبانی ندارد، بلکه حتی بعضاً همکاران اداری و یا حقوقی در ادارات آموزش و پرورش ضمن تشویق اولیاء به پیگیری حقوقی، در تنظیم شکواییه علیه وی اقدام می کنند!

البته غرض، نقد یا تمجید تنبیه به هر شکل آن نیست،  بلکه مقصود آسیب‌های روانی بسیاری است که در مواجهه با این موارد به روح و روان این قشر مظلوم و محروم وارد می‌شود و هر بار در صورت حادث شدن این رویدادها، صورت مسأله پاک می‌شود و تنها به بازخورد اجتماعی آن توجه می‌شود و هرگز کسی در صدد رفع ریشه‌ای آن برنمی‌آید و از فشارهایی که به این طبقه وارد می‌شود و وی را فرسوده  می‌کند، غفلت می‌شود.

اگرچه معلمان عزیز، همواره آرامش در آموزش را بر خویش تکلیف می‌دانند و این وظیفه خطیر را با جان و دل پذیرا شده‌اند، اما طبیعی است گاهی در امر آموزش اتفاقاتی روی می‌دهد که اجتناب‌ناپذیر است و کاملاً مبرهن است که همه در مواجهه با یک رویداد، قادر به عکس‌العمل یکسان و البته منطقی نیستند.

در آیین‌نامه‌های انضباطی، معلم اجازه ندارد دانش‌آموز را پشت در کلاس نگه دارد یا به واسطه مسائل انضباطی نمره درسش را کم کند  و به طور کلی در قضاوت این مسائل، همواره لبه تیز شمشیر انتقاد را به سمت معلم نشانه می‌روند.

معلمان گاهی حتی در نمره‌دادن باید تابع فرادستی‌های خویش باشند، تا مبادا خاطر کسی آزرده شود و یا اولیاء ناراضی میزان مشارکت خویش را در همیاری مدرسه کاهش دهند! به هر حال همیشه معلم به عنوان یک متهم حق دفاع از خویش را ندارد و در واقع هیچ حربه‌ای برای دفاع از خود در اختیارش نیست و فقط باید تابع مقررات و قوانین باشد. معلم در برابر رفتارهای توهین‌آمیز و قهرآلود و غضبناک برخی از شاگردان و اولیای آنان، فقط باید سنگ زیرین آسیاب باشد، چرا که این موارد شامل اهانت به وی تلقی نمی‌شود، و این در حالی است که او از هرگونه رفتاری که از نظر روانی و شخصیتی شاگردی را مخاطب قرار دهد منع و بازداشته می‌شود.

اعتبار و ارزش معلم تنها به توجه به نیازهای مادی و اقتصادی وی نیست و اگرچه در رسیدگی به این امور هم تا اندازه زیادی بی‌توجهی و غفلت می‌شود، ولی احترام به مقام معلم مهمتر از هر چیزی است.

حال که با صدها بخشنامه و دستورالعمل مبنی بر منع تنبیه دانش‌آموزان از قدرت معلم کاسته شده، لازم است حداقل با تصویب منشوری حقوقی برای معلمان کمی به آنان اقتدار داده شود. تا در صورت ضایع شدن حقوق معنوی معلمان و یا در صورت وقوع حادثه ناشی از اشتباهات شغلی حامی ایشان باشد  البته این به مفهوم حمایت از اقدامات غلط یا تشویق و صحه گذاشتن به رفتارهای نادرست شغلی نیست، بلکه روشی برای پاسداشت مقام معنوی معلم است .لبخند

چرا فراموش کردیم که جور استاد به زمهر پدر است؟!چشمک

داستان ضرب المثل جور استاد به زمهر پدر

حکایت جالبی در گلستان سعدی در باب تعلیم و تربیت کودکان آمده است. سعدی در آن حکایت از آثار مثبت تنبیه  کودکان بیش فعّال و پر جنب و جوش و به دور از ادب، سخن به میان می آورد و  آثار منفی سهل انگاری و پرهیز از تندخویی و بی تفاوتی در برابر کودکان افسار گسیخته را بازگو می کند. و حکایت به این شعر مشهور ختم  می شود: « ... جور استاد به ز مهر پدر ».

معلم کُتّابی دیدم در دیار مغرب ترشروی تلخ گفتار بدخوی مردم آزار گدا طبع ناپرهیزگار که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی. جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه به دست جفای او گرفتار نه زهره خنده و نه یارای گفتار گه عارض سیمین یکی را طپنچه زدی و گه ساق بلورین دیگری شکنجه کردی. القصه شنیدم که طرفی از خباثت نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را به مصلحی دادند پارسای سلیم نیک مرد حلیم که سخن جز به حکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی.

 

کودکان را هیبت استاد نخستین از سر برفت و معلم دومین را اخلاق ملکی دیدند و یک یک دیو شدند به اعتماد حلم او ترک علم دادند اغلب اوقات به بازیچه فراهم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی

استاد معلم چو بود بى آزار

خرسک بازند کودکان در بازار 

بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر کردم، معلم اولین را دیدم که دل خوش کرده بودند و به جای خویش آورده. انصاف برنجیدم و لاحول گفتم که ابلیس را معلم ملائکه دیگر چرا کردند. پیرمردی ظریف جهاندیده گفت:

پادشاهی پسر به مکتب داد

لوح سیمینش بر کنار نهاد

بر سر لوح او نبشته به زر

جور استاد به ز مهر پدر

 

 اسکندر را گفتند: چرا معلم خود را زیاده از حد تعظیم می‌کنی؟ گفت به سبب آنکه پدر، مرا از آسمان به زمین آورده و معلم، مرا از زمین به آسمان برده است.

 در پایان جمله زیبائی از شهید رجائی :معلمی شغل نیست؛ معلمی عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کرده ای،
رهایش کن و اگر عشق توست مبارکت باد. روز معلم بر تمام معلمان عاشق سرزمینم مبارک بادقلبامیدوارم همواره شاد و سبز و سلامت باشید از صمیم قلبم برایتان آرزوی بهترینها را دارم .لبخندعارفان علـم عاشـق می شوند / بهـترین مردم معلـم می شـوند
عشق با دانش متمم می شود / هر که عاشق شد معلم می شود
روز معلم  هزاران بار مبارک بادلبخندهورا

هنرمندان بی هنر

$
0
0

صدا …

دوربین …

حرکت …

باز هم برایم نقش بازی کن...


من بازیهایت را دوست دارم...

هنرمند  خاموش بود و چیزی نمی گفت:چرا؟چون یاد جمله زیبای شکسپیر افتاده بود "زندگی صحنه تئاتر است و همه ما بازیگران آن هستیم"- اما چه بازیگران بی هنریتعجببامن حرف نزنآخوای خدایا به فریادمان برس که هنرمان مانند هنر "روباه" شده است.

آیا داستان" روباه صدهنر" و" گربه یک هنر" را شنیده اید؟چشمک

گربه ای به روباهی رسید .گربه که فکر می کرد روباه حیوان باهوش و زرنگی است ، به او سلام کرد و گفت : حالتان چطور است ؟

روباه مغرور نگاهی به گربه کرد و گفت : ای بیچاره ! شکارچی موش ! چطور جرات کردی و از من احوالپرسی می کنی ؟ اصلا تو چقدر معلومات داری ؟ چند تا هنر داری ؟ از خود راضیشیطان
گربه با خجالت گفت : من فقط یک هنر دارمخجالتروباه پرسید : چه هنری ؟ گربه گفت : وقتی سگها دنبالم می کنند ، می توانم روی درخت بپرم و جانم را نجات بدهم .
روباه خندید و گفت : فقط همین ؟ خندهقهقههولی من صد هنر دارم . دلم برایت می سوزد و می خواهم به تو یاد بدهم که چطور با ید با سگها برخورد کنی . در این لحظه یک شکارچی با سگهایش رسید . گربه فوری از درخت بالا رفت و فریاد زد عجله کن آقای روباه .
تا روباه خواست کاری کند ، سگها او را گرفتند . گربه فریاد زد : آقای روباه شما با صد هنر اسیر شدید ؟ اگر مثل من فقط یک هنر داشتید و این قدر مغرور نمی شدید ، الان اسیر نمی شدید ...خنده

شیوا نوشت: بزرگترین هنر -هنر انسانیت و نشکستن قلب انسانهاست چند نفر از ما روباههای صدهنر هستیم و خودمان خبر نداریم؟!تابحال با غرور و خودخواهی مان قلب چند نفر را شکستیم؟چرا فکر می کنیم با یک عذرخواهی ساده می توان قلبهای شکسته را ترمیم کرد؟فراموش نکنیم دل شکسته  بشقاب چینی نیست و هیچ چینی بندزنی هم نمی تواند دلهای شکسته را بند بزند.بازندهعجب هنرمندان بی هنری هستیم -تا توانی دلی بدست آر -دل شکستن هنر نمی باشد.آیا داستان میخهای دیوار را شنیده اید؟

داستان زیبای میخهای روی دیوار

پسر بچه‌ای بود که اخلاق خوبی نداشت. پدرش جعبه‌ای میخ به او داد و گفت هربار که عصبانی می‌شوی باید یک میخ به دیوار بکوبی.

روز اول، پسر بچه 37 میخ به دیوار کوبید. طی چند هفته بعد، همان طور که یاد می‌گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند، تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر می‌شد. او فهمید که کنترل عصبانیتش آسان‌تر از کوبیدن میخها بر دیوار است ...

بالاخره روزی رسید که پسر بچه دیگر عصبانی نمی‌شد. او این مسئله را به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد داد هر بار که می تواند عصبانیتش را کنترل کند، یکی از میخها را از دیوار در آورد.

روزها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگوید که تمام میخها را از دیوار بیرون آورده است. پدر دست پسر بچه را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت :
پسرم ! تو کار خوبی انجام دادی و توانستی بر خشم پیروز شوی . اما به سوراخهای دیوار نگاه کن. دیوار دیگر مثل گذشته‌اش نمی‌شود.

وقتی تو در هنگام عصبانیت حرفهایی می‌زنی ، آن حرفها هم چنین آثاری به جای می‌گذارند. تو می‌توانی خنجری در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری. اما هزاران بار عذر خواهی هم فایده ندارد؛ آن زخم سر جایش است. زخم زبان از زخم خنجر هم دردناک تر است.

شیوا دوباره نوشت: شکستن دل انسانها همیشه با دعوا و عصبانیت و زخم زبان نیست گاهی انسانها با رفتار و اعمال خود قلب دیگران را می شکنند بعضی از انسانها روح لطیف و حساسی دارند بیائید مانند روباههای صدهنر نباشیم یادمان باشد که خداوند -درون دلهای شکسته است.دلهای شکسته خانه خداست -مانند فیلهای سپاه ابرهه خانه های خدا را ویران نکنیم.لبخند

چندروزی خدمت شما نیستم

$
0
0

سلااااااااااااام خدمت شما عزیزان دلمقلبلبخندبغلماچمژهچند روزی خدمت شما نخواهم بود بسیار شرمنده ام چون کامنتهای بسیار زیبا و پرمهر دیروز را هم فرصت نکردم جواب بدهم خجالتاوهسرفرصت پاسخ محبتهای بیکرانتان را با جان و دل خواهم دادلبخندبسیار بسیار شما را دوست می دارمقلبو از بودن در کنار شما عزیزان دلم لذت می برم برایتان همواره آرزوی خوشبختی و بهترینها را دارم.تقدیم به شما که بهترین هستید

 

 

توی این روزهای آفتابی عینکهای آفتابی رو فراموش نکنید دور چشماتون چروک میشه خورشید خانم دشمن پوست شماست مثل همه خانمها حسوده چشمکخنده

همیشه شاد باشید تا شادیها رو جذب کنید امیدوارم قیمت طلا پائین بیاد چون عروس خانمها دلشون نمیخواد از بدلیجات استفاده کنند و خوشبحال آقای داماد بشهچشمکلبخندامیدوارم تورم کاهش پیدا کنه مشکلات مردم کم بشه اتوبوس مجانی بشه بلیط هواپیما هم همینطورنیشخندخندههواپیماهای ما هم عین اسباب بازی چرخاشون خراب نشهنیشخندو مسافران -با امنیت و سلامتی به مقصد برسند.

امیدوارم هم من و هم شما همیشه شاد و خوشبخت و خوشگل و موفق باشیم هر روز خدا رو شکر کنیم و از زندگیمون لذت ببریم-منو دوست داشته باشید فراموشم نکنید به زودی برمیگردم قلبدوستتون دارم خیلی زیادقلبقلبقلب

لیلاحاتمی در جشنواره کن

$
0
0

لیلا حاتمی (متولد 9  مهر 1351، تهران) بازیگر سینما و تلویزیون ایران و همسر علی مصفا می‌باشد. لیلا حاتمی با کسب چندین جایزه از جشنواره‌های داخلی و خارجی یکی از موفق‌ترین بازیگران ایرانی از لحاظ تعداد جوایز دریافتی می‌باشد.پدرش علی حاتمی، کارگردان سرشناس سینمای ایران، و مادرش  هنرپیشه سینما، بود. او در رشتهٔ ریاضی فیزیک در تهران دیپلم گرفت. برای ادامهٔ تحصیل به لوزان سوئیس رفت.  آن‌جا ادبیات فرانسه خواند. به علت بیماری پدرش در 1375 تحصیل را نیمه‌کاره رها کرد و به ایران بازگشت. در سال 1377 با علی مصفا ازدواج کرد. از آن پس در تهران زندگی می‌کند. وی دارای دو فرزند به نام‌های مانی و عسل است لیلا حاتمی به پنج زبان انگلیسی و فرانسه و فارسی و آلمانی و ایتالیایی صحبت میکند.

جوایز و افتخارات لیلا حاتمی

برنده جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره فیلم های ایرانی سان فرانسیسکو برای فیلم «آشنایی با لیلا »-1392

برنده جایزه« پروین» (به همراه ترانه علیدوستی و نگار جواهریان)-1391

برنده جایزهٔ بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره فجر کرمانشاه برای فیلم «سر به مهر» -1391

برنده گوی بلورین بهترین بازیگر زن از چهل و هفتمین جشنواره کارلووی واری برای فیلم «پله آخر» - 1391

برنده جایزه فیبرشی بهترین بازیگران زن از جشنواره فیلم پالم اسپرینگز برای فیلم «جدایی نادراز سیمین» (به همراه ساره بیات و سارینا فرهادی) -1390

برنده خرس نقره‌ای بهترین بازیگر زن از جشنواره فیلم برلین برای فیلم «جدایی نادر از سیمین» (به همراه ساره بیات و سارینا فرهادی)- 1389

برنده جایزهٔ بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنوارهٔ فیلم حراره برای فیلم «هر شب تنهایی» - 1389

برنده جایزهٔ بهترین بازیگر نقش اول زن در سومین جشن منتقدان برای فیلم «بی پولی» - 1388

برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم «بی پولی» - 1387

برنده جایزه بهترین بازیگر از جشنواره مونترال کانادا برای فیلم «ایستگاه متروک»-1381

برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن از پنجمین جشن خانه سینما برای فیلم «آب و آتش» - 1380

بهترین بازیگر نقش اول زن سال به انتخاب نویسندگان و منتقدان سینمایی برای فیلم «آب و آتش» - 1380

برنده تندیس حافظ بهترین بازیگر زن از جشن دنیای تصویر برای فیلم «لیلا» - 1376

برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول زن از پانزدهمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم «لیلا» -

لیلا حاتمی در جشنواره کن

«لیلا حاتمی» بازیگر ایرانی این روزها راهی جشنواره کن شده تا داوری بخش رقابتی این جشنواره معتبر بین‌المللی را برعهده بگیرد.

لیلا حاتمی در شصت‌وپنجمین دوره جشنواره کن در مراسم اختتامیه، جایزه بهترین فیلم را به «ماتئو گارونه» برای فیلم «واقعیت» اعطا کرد.
وی همچنین داوری جشنواره‌های فیلم کوتاه دبی (2001)، کارلوواری (2006)، دوویل (2011)، مراکش (2011)، کاستندورف (2012)، رم (2012)، و پرتقال طلایی ترکیه (2013) را در کارنامه سینمایی خود دارد. لیلا حاتمی که به زبان فرانسوی آشنایی کامل دارد، نشان معتبر شوالیه فرانسه را به پاس فعالیت‌های هنری دریافت کرده است.تشویق

لباسهای لیلا حاتمی در جشنواره کن

لباسهای لیلا حاتمی که روزهای اخیر در محافل بین المللی و از جمله در فستیوال کن نامش مطرح و بسیار مورد توجه رسانه های دنیا بود، از سوی یکی از مهم ترین مراکز لباس و مد دنیا به عنوان یکی از 10 لباس برتر مراسم فرش قرمز اختتامیه کن انتخاب شد.تشویق

 در حالی که صدها بازیگر مرد و زن مشهور در این مراسم حضور داشتند، همگان سلیقه این بانوی ایرانی را تحسین کردند لباس های لیلا حاتمی با طراحی و نظارت طراحان ایرانی  در ایران تولید شده اند که بسیار زیبا و مقبول می باشند.

و اما و اما واما راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکر شکن شیرین گفتارنیشخنداین روزها همه از پوشش و حضور لیلا حاتمی در جشنواره فیلم کن حرف میزنند.  رسانه ها و افراد خاصی نظراتی متفاوتی در این باره دارند.

روزنامه کیهاننوشت: بار دیگر، یکی از سینماگرانی که در جشنواره‌های خارجی حضور یافته است به فرهنگ سرزمین مادری خودش دهن‌کجی کرد.تعجبسوال این نخستین بار نیست که یکی از سینماگران ایرانی حضور یافته در جشنواره‌های غربی، به آداب و رسوم سرزمین مادری خودش دهن‌کجی می‌کند. اصغر فرهادی هم در سال‌های گذشته با تظاهر به رفتارهایی که در فرهنگ ما غیراخلاقی محسوب می‌شوند، در این زمینه به شهرت رسید.تعجب

متأسفانه خانم لیلا حاتمی، بازیگری که به تازگی با فیلم «سر به مهر» درباره نماز، خوش درخشیده بود، نتوانست شأن «ایرانی بودن» را حفظ کند. این درحالی است که وقتی یک بازیگر ایرانی به عنوان داور یا شرکت‌کننده، به خارج از کشور می‌رود، به عنوان سفیر فرهنگی ایران محسوب می‌شود و چه بهتر که به هویت و آداب و رسوم سرزمین مادری خود احترام بگذارد. و به این شکل قدر خود در نزد مردم ایران را رقم می‌زند.( جام جم )

 

تعجب

 

شیوانوشت:

لیلا حاتمی نشان داد یک زن ایرانی امکان رشد و تعالی را در عین پوشش زیبا و با نجابت دارد حضور او در جشنواره کن باعث افتخار ایرانیان استبازندهلطفا به نیمه پر لیوان هم نگاهی بیندازید- خانم لیلا حاتمی در قرن 21 که نباید مانند زنان قاجار لباس می پوشید اگر آنگونه بود آبروی ایرانیان میرفت نه با این لباسهای زیبا و شکیل-هر لباسی جائی و مکانی داردلبخندبه نظرم او برازنده ترین لباسهائی را که مقبول باشد، به تن کرده تا جامعه ایرانی به زیر سوال نرود و تصور جهانی که از ایران یک سرزمین بسته و بدون فعالیت برای زنان ساخته شکسته شود.بازنده

او با چنین روندی توانسته شایستگی‌های هنری و ذهنی خود را با حفظ شان و منزلت مردم کشور خود به تصویر درآورد تا همه دنیا بدانند که زنان ما نجابت و زیبایی را در کنار تمام توانمندی‌های خود دارند.

 

 و اما ماجرای جنجالی دست دادن و روبوسی لیلا حاتمی با رئیس جشنواره کن

حتما خوانندگان عزیز به یاد دارند که دکتر محمود احمدی‌نژاد در مواجهه با مادر هوگو چاوز در مراسم تدفین با چه شرایطی روبه‌رو شد گاهی وضعیت به گونه‌ای می شود که ...یا رئیس جمهور یک کشور اسلامی دست روی شانه یک دختر دانشجو گذاشته بود یا جائی دیگر رئیس جمهوری که با دختران ایتالیائی دست داده بود یا چرا راه دور برویم همین کاترین اشتون یا بقولی آبجی اشتون خودماننیشخندچشمکمگر ندیدید آقایان چگونه در آن شرایط به او چسبیدند و عکس یادگاری گرفتند یا چگونه با او که زن نامحرم است شوخی و خنده می کنند؟؟؟؟!!!!!

«از روزی که خانم لیلا حاتمی با ژاکوب 84 ساله مصافحه(روبوسی) کرده‌، فضای مجازی و رسانه‌ای ایران محمل بحث‌های موافق و مخالف بسیاری شده است اما آنچه که منتقدان کمتر به آن توجه کرده‌اند، فلسفه وجودی مصافحه و روبوسی در فرهنگ غربی است و البته مهم‌تر از‌ آن، شرایط اضطراری‌ای که در این‌گونه موارد فرد با آن روبه‌رو می‌شود.»

 «در فرهنگ غربی کسی برای التذاذ جنسی با طرف مقابل مصافحه نمی‌کند و این را تنها آنهایی در خواهند یافت که نه حتی به عنوان توریست که مدتی را در این فرهنگ زیسته باشند.

جائی خاطره‌ای را از مرحوم رجایی خواندم که در اوایل انقلاب که ایشان وزیر آموزش و پرورش بودند، یکی از بادمجان دور قاب‌ چین‌هایی که در تمامی ادارات و نهادها حضور دارند وکارشان زیرآب‌زنی است، عکسی از یکی از مدیران آموزش و پرورش را که در پز و قیافه بوسیدن دست شاه بود به مرحوم رجایی نشان داد که آقای رجایی با پاره کردن آن عکس گفت اگر من هم در آن دیدار بودم همین کار را می‌کردم. (نقل به مضمون)

حال با چنین مسائلی و با توجه به اینکه خانم حاتمی تمام تلاشش را صورت داد و در رعایت پوشش هم سعی کرد حرمت‌ها را نگاه دارد، لذا مصافحه ایشان با پیرمردی 84 ساله را نباید این قدر با مته به خشخاش گذاشتن بزرگ کرد. نکته جالب اینکه در آرای برخی از فقها از جمله آیت‌الله سیستانی استثنائاتی برای مصافحه زن و مرد در شرایط اضطرار آمده است که حرمت شرعی این‌گونه حوادث را هم توجیه می‌کند.

واقعا آدمی به شگفت در می‌آید که کشور با این همه مشکلات و مسائل اصلی در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی روبروست و یک عده به جای دیدن نقطه مثبت خانم حاتمی (نخستین بانوی ایرانی که توفیق داوری در مهم‌ترین جشنواره سینمایی دنیا را به دست آورد) فقط دنبال اینند که بهانه‌هایی این‌چنینی پیدا کنند و آن را دستمایه کوبیدن افراد قرار دهند.

اما یک جمله درگوشی از طرف شیوا به خانم لیلا حاتمی(عزیزم همیشه و در هر جائی ملکه باش هرگز دستت را به سوی هیچ مردی دراز نکن تا با او دست دهی حتی اگر او پیرمردی 84 ساله باشد چون زن ایرانی باید همیشه مانند ملکه ها رفتار کندلبخند). 

مدل موهای جودی آبوت در کارتون بابا لنگ دراز قشنگ نیست

$
0
0

حتما همه شما کارتون بابا لنگ دراز را دیده اید و یا شاید رمان آن را خوانده باشید بابا لنگ‌ درازمحصول سال 1912، یک رمان دنباله دار اثر جین وبستر، رمان نویس آمریکایی است. این داستان ماجراهای قهرمانش را که یک دختر جوان به نام جودی آبوت است را در سال‌های تحصیل در کالج روایت می‌کند. جودی برای یک مرد ثروتمند و خیر که تا به حال او را ندیده است نامه می‌نویسد.بابا لنگ دراز قیم جودی آبوت او را از پرورشگاه نجات داده و هزینه تحصیل او را برعهده گرفته بود. جودی مدیون او بود لذا قدرشناسی او به حدی بود که برای تنها حامی خود نامه های متعددی می نوشت.قلب

کارتون و انیمیشن بابا لنگ دراز

یک مجموعه تلویزیونی ژاپنیاست که در سال ۱۹۹۰ بر مبنای بابا لنگ‌دراز جین وبستر ساخته شده است. انیمیشن بابا لنگ دراز بخشی از مجموعه تئاتر شاهکار جهان است. بابا لنگ‌دراز در سال ۱۹۹۰ جایزه بهترین فیلم تلویزیونی را از آژانس فعالیت‌های فرهنگی کودکان ژاپن دریافت کرده‌است.لبخندقلب

اما مدل موهای دمج و آسیب دیده جودی ابوت اصلا زیبا نیستقهرقهرقهر


مطمئنم هیچکدام از شما دوست ندارید چنین موهایی داشته باشید.بنابراین لازم است همیشه به سلامت موهای خود توجه کنید.

مواد لازم برای سلامت موها

1.انواع ماهی ها - غذاهای دریایی سرشار از اسید چرب امگا3 - پروتئین - ویتامین B12و آهن هستند.اسید چرب امگا3 برای سلامت پوست سر و مو بسیار بسیار مفید و ضروری می باشند.

2. سبزیجات سبز و تیره - برگهای اسفناج - کلم بروکلی و چعندر سرشار از ویتامین AوC هستند. بعلاوه سبزیجات سبز تیره سرشار از آهن و کلسیم هستند.

3.حبوبات -لوبیا - عدس و نخود نقش حیاتی برای سلامت مو دارند.آنها نه تنها سرشار از پروتئین هستند بلکه آهن - روی  و بیوتین نیز در آنها یافت می شود.که برای سلامت مو مفید هستند.

4.آجیل یا مغز گیاهان - این دسته از مواد غذایی برای پرپشت شدن و درخشندگی مو ضروری هستند.این مواد سرشار از سلنیوم است که برای سلامت پوست سر مفید هستند.

5.گوشت مرغ و بوقلمون - این مواد سرشار از پروتئین هستند.کمبود پروتئین موجب شکنندگی و کم پشتی و ریزش موها می شود.

6.تخم مرغ - سرشار از پروتئین- بیوتین و همچنین ویتامین B12است.

8.غلات سبوس دار- این مواد سرشار از آهن و روی و ویتامین های گروه Bهستند.

اندیشه نوشت شیوا: جودی آبوت کودکی یتیم بود که در پرورشگاه بسر میبرد.تغذیه مناسبی نداشت بخاطر همین از موهای خشن و آسیب دیده رنج می برد.کودکانی را می بینم که مدرسه نمی روند گل فروشی - سیگارفروشی - آدامس فروشی و یا کارهایی از این قبیل انجام می دهند چنگال فقر گلوی آنان را فشرده است ناراحت خدا راضی نیست وقتی کودکان زلزله آذربایجان و سایر کودکان فقیر ایرانی هستند به سومالی و سوریه و ...کمک کنیم.ضرب المثلی وجود دارد که می گوید :چراغی که بر خانه رواست بر مسجد حرام است..کودکان فقیر  دوست ندارند موهایشان مانند موهای جودی آبوت باشد.

******

حاشیه نوشت فوتبالی

بازی شجاعانه، درخشان و غیرتمندانه ملی‌پوشان فوتبال کشورمان مقابل تیم آرژانتین مدعی قهرمانی جام جهانی 2014 برزیل فوتبال‌دوستان جهان را شگفت‌زده کرد. قلبهوراولی ای کاش نمی باختیم افسوسهیچ کس انتظار نداشت تیم ملی فوتبال ایران ، 90 دقیقه با دفاع منطقی، آرژانتین را زمین‌گیر کند و در نیمه دوم موقعیت‌هایی جدی هم روی دروازه شاگردان آلخاندرو سابه‌یا انجام دهد.


هر چند شاگردان کارلوس کی‌روش در نهایت با تک گل دقیقه 1+90 لیونل مسی، بازی را واگذار کرد ولی نمایش درخشان ملی‌پوشان ایران تحسین همگان را برانگیخت.تشویق

البته این بازی یک نقطه تاریک هم داشت. میلوراد ماژیچ، داور صربستانی این مسابقه قضاوت ضعیفی از خود به نمایش گذاشت و در جنجالی‌ترین صحنه، از کنار سرنگون شدن اشکان دژاگه در محوطه جریمه آرژانتین به سادگی گذشت. عصبانیدل شکسته

 

و اما ملت غیور و قهرمان ایران این بار صفحه فیسبوک داور بازی ایران و آرژانتین را گل باران کردندخندهاز خود راضیقهقهه

در کمتر از یک ساعت در صفحه داور صربستانی بازی ایران و آرژانتین ده هزار کامنت درج شد.تعجب

 

به گزارش «انتخاب»، صفحه فیسبوک میلوراد مازیچ داور صربستانی، پس از پایان بازی توسط کاربران ایرانی شناسایی شد.نیشخند

 

طی مدتی کمتر از یکساعت، بیش از ده هزار کامنت در صفحه او درج شده. اغلب هواداران، تصویر خطای پنالتی روی دژآگه را برای او ارسال کرده اند.زباننیشخندآخ



روزه داری سالم-دیدگاه طب سنتی و درمانگرایان طبیعی

$
0
0

همه می دانیم که عقل سالم در بدن سالم است.و در هنگام بیماری و ضعف نمیتوانیم تفکر کنیم چه برسد انجام فرایض دینی و روزه داری که فلسفه آن یاد فقیران و گرسنگان بیان شده است.شاید برای شما خوانندگان وبلاگ هزاران گنج و دوستان خوبم باورکردنی نباشد ولی بیشترین درصد بیماران و مراجعین به بسیاری از مطب ها و مراکز درمانی پس از ماه مبارک رمضان-روزه دارانی هستند که با روشهای غلط و نامتناسب با وضعیت سلامتی خود روزه گرفته اند و بجای اینکه این فریضه دینی برای آنها سلامتی به ارمغان بیاورد انواع بیماری ها مانند ورم و یا زخم معده و اثنی عشر -بیماریهای روده -یبوست- تاری دید چشم - کم خونی - بیماریهای کبدی و کلیوی -اعصاب - بیماریهای روماتیسمی و آرتروموروئید در بیماران پس از روزه داری ناصحیح و خودسرانه به حالت حاد برمی گردند و ادامه زندگی را برای بیمار مشکل می کنند.

واقعیت امر این است که با رعایت موارد تغذیه ای و روزه داری بر اساس طب سنتی و طبیعی -بسیاری از روزه دارانی که در حال افت انرژی -افزایش و کاهش وزن کاذب و طی نمودن سیر نزولی سلامتی بودند توانستند از عوارض خطرناک روزه گیری غلط در امان بمانند.

بیماریهایی که دراثر روزه داری غلط رو به وخامت می گذارند:

ا.بیماران طبع سرد(cold natue)دچار و همراه با افت قند- فشارخون-کم خونیو بیمارانی که دچار آلزایمر یا ضعف قوه حافظه - ضعف قوای جنسی و افسردگی می باشند و در صورت روزه گرفتن باید شرایط خاصی را رعایت کنند.

2.بیماران مبتلا به کم خونی شدید و بیماران تالاسمی که متاسفانه مبتلا به ضعف شدید بدنی و گاه روانه بیمارستان می گردند.

3.مبتلایان به یبوست که این افراد بطور عادی همچنان در معرض انواع بیماری ها هستند و بیمارهایی مانند قند خون بالا-چربی خون بالا-کم خونی-کم کاری کبد و تیروئید - بیماریهای اعصاب -ضعف عمومی - بیماریهای پوست و مو (در حقیقت تمام بیماریها) با روزه گیری غلط و غیرطبی به بدترین حالت خود خواهند رسید .زیرا با مصرف کم آب خشکی روده ها افزایش یافته و حرکات روده ضعیف تر می شوند.

4.بیماران عصبی که با غلبه خلط بلغم یا صفرا روبه رو هستند دچار وضعیت بحرانی می گردند ولی با رعایت موارد صحیح تغذیه روزه گیری موفقی خواهند داشت.

5.بیماران رماتیسمی طبع سرد که معمولا دچار ورم های شدید- افت انرژی و افزایش درد خواهند شد و اگر اصرار به روزه گرفتن دارند باید این فریضه الهی را زیر نظر مشاوران طب طبیعی انجام دهند تا آسیب کمتری ببینند. زیرا علم پزشکی جدید با قدمتی 200 ساله خیلی حرفی برای گفتن ندارد.

6.افراد طبع سرد چاق که گاهی با امید کاهش وزن روزه می گیرند و در روزه گیری از غذاهای پرانرژی لاغرکننده استفاده نمی کنند نهایتا دچار اضافه وزن و افزایش سایز و بیماری های گوارشی می شوند.

7.بیماران کلیوی به دلیل اینکه حجم مصرفی مایعات آنها در طول شبانه روز کاهش می یابد و کلیه ها و مجاری ادرار در صورت عدم رعایت موازین صحیح تغذیه ای و در وضعیت کامل بیماری قرار می گیرند و درد و احیانا درصد عفونت در بیماران عفونی بالاتر می رود و کلیه ها دچار خشکی می شوند .

8.بیمارانی که پوست و موی سالم- شفاف و زنده ای ندارند اگر این عزیزان کبد سالمی ندارند کم آبی و تغذیه غذاهای طبع گرم و پرحرارت در ماه مبارک رمضان باعث افزایش حرارت کبد و تاثیرات بد بر روی پوست و مو می گردد.

بیمارانی که مجاز به روزه گیری می باشند بیماران با طبع گرم و پرخون و افراد دچارغلظت خون هستند.این افراد که دارای آهن و اسید فولیک و قند یا چربی خون بالا هستند با روزه گیری متعادل می شوند و اصلا بسیاری از روزهای ماه را بهتر است روزه بگیرند تا سلامتی خود را به دست آورند.

 تفکرنوشت شیوا:روزه گرفتن برای نزدیکی به خداوند است نه دوری از خداوند-شخصی که بیمار است یا ضعف جسمانی دارد ولی همچنان روزه می گیرد بخاطر ضعف و بیماری نه می تواند به خدا بیندیشد و نه به گرسنگان و فقیران-پس علت روزه داری این افراد چیست؟؟؟؟!!!!سوال1.تظاهر و ریا 2.جهالت و نادانی

اگر توانایی جسمانی نداریم و نمی توانیم روزه بگیریم چرا خود و دیگران را فریب می دهیم؟؟؟؟!!!!!و نکته مهم دیگر آن است که برخی اعتقاد دارند چون رمضان ماه نزول قرآن است پس ثواب خواندن قرآن در این ماه دوبرابر است بنابراین هر روز قرآن را به زبان عربی طوطی وار و بدون تفکر و تامل می خوانند تا در طول این ماه قرآن را ختم کرده باشند.تعجبولی هیچ از معنای آن نمیفهمند چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!مگر نه این است که ما نماز می خوانیم تا با خدا صحبت کنیم و وقتی قرآن می خوانیم خدا با ما سخن می گوید؟؟؟؟!!!پس وقتی معنای قرآن را نمی دانیم و نمی خوانیم و فقط عربی می خوانیم چگونه بفهمیم که خداوند به ما چه گفته است؟؟؟؟!!!!سوالبیائید تفکر و تامل کنیم متفکرخداوند مهربان نیروی شگفت انگیز عقل را برای تزئین و دکور به انسانها نبخشیده است "مغزمان را آکبند نگه نداریم" .ما نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیم-هیچ عقل سلیمی نمی گوید با روزه خواری در میان کوچه و بازار خود را به دردسر مجازاتهایی از قبیل جریمه نقدی -زندان و شلاق بیندازیم ولی روزه داری با ضعف و بیماری=تظاهر و ریا-فلسفه روزه فقط گرسنگی نیست انسان بیمار قدرت اندیشه ندارد.شاعر می فرماید:

ای برادر تو همه اندیشه ای

مابقی خود استخوان و ریشه ای

کسی که قدرت اندیشه ندارد نشاید که نامش نهند آدمی پس خداوند هرگز راضی به گرسنگی کشیدن بیماران یا کسانی که ضعف جسمانی دارند نیست.

خبر غرق شدن یک دخترجوان- داستان تله موش

$
0
0

نقل به مضمون:خبری از وبلاگ دوست عزیزمان شقایق

برخلاف میلم این پست خبری از شادی ندارد

خیلی از شماها نام دهکده آبی پارسرا که در کنار ایستگاه متروی گرمدره

مابین کرج و تهران قرار دارد شنیده اید، شاید به آنجا رفته باشید و یا دست کم یکی از

اس ام اسهای تبلیغاتی اش را دیده باشید

دیروز چهارشبنه : 24 تیر 1393،ساعت 12 بعد از ظهر

یکی از بستگان من، دختر جوانی به نام: مژگان.ز

به علت سهل انگاری ناجیان غریقاین مرکز مجهز در دهکده آبی پارس

بر اثر خفگی در آب فوت کرد

جالب اینجاست که ناجیان محترم عنوان کردند: به علت آلوده بودن آب،

متوجه غرق شدن ایشان نشده اند!!

وپس از 2ساعتتوسط افراد حاضر به آنها گزارش داده شده که فردی

فوت کرده است

و جالبتر اینکه این مرکز مجهز هنوز حاضر به پذیرش هیچگونه مسئولیتی

در این خصوص نیست

****

شیوانوشت:این متن از وبلاگ عزیزدلم شقایق نقل شده که بدون کم و کاست درج کردم تا اطلاع رسانی شود و تلنگری بر مسئولانی که شب قدر قرآن بر سرگرفته و از خدا طلب رحمت و مغفرت می کنند به شقایق عزیزم تسلیت می گویمناراحتدل شکستهو با صدای بلند می گویم خداوند دستی را که برای کمک به بندگانش دراز شده بیشتر از دستی دوست دارد که برای عبادت سمت او دراز شده باشد.بازنده

داستان آموزنده تله موش

موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سروصدا برای چیست . سوالمرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود .موش لب هایش را لیسید و با خود گفت :« کاش یک غذای خوشمزه  باشد خوشمزه
اما همین که بسته را باز کردند ، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد ؛ چون صاحب مزرعه یک تله موش خریده بود .نگراناسترس
موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید را به همه ی حیوانات بدهد . او به هرکسی که می رسید ، می گفت :« توی مزرعه یک تله موش آورده اند، صاحب مزرعه یک تله موش خریده است . . . »
مرغ با شنیدن این خبر بال هایش را تکان داد و گفت : « آقای موش ، برایت متأسفم . از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی ، به هر حال من کاری به تله موش ندارم ، تله موش هم ربطی به من ندارد .» گوسفند
وقتی خبر تله موش را شنید ، صدای بلند سرداد و گفت : «آقای موش من فقط می توانم دعایت کنم که توی تله نیفتی ، چون خودت خوب می دانی که تله موش به من ربطی ندارد. مطمئن باش که دعای من پشت و پناه تو خواهد بود .»
موش که از حیوانات مزرعه انتظار همدردی داشت ، به سراغ گاو رفت . اما گاو هم با شنیدن خبر ، سری تکان داد و گفت : « من که تا حالا ندیده ام یک گاوی توی تله موش بیفتد.!» او این را گفت و زیر لب خنده ای کرد ودوباره مشغول چریدن شد .
سرانجام ، موش ناامید از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در این فکر بود که اگر روزی در تله موش بیفتد ، چه می شود؟
در نیمه های همان شب ، صدای شدید به هم خوردن چیزی در خانه پیچید . زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوی انباری رفت تا موش را که در تله افتاده بود ، ببیند .
او در تاریکی متوجه نشد که آنچه در تله موش تقلا می کرده ، موش نبود ، بلکه یک مار خطرناکی بود که دمش در تله گیر کرده بود . همین که زن به تله موش نزدیک شد ، مار پایش را نیش زد و صدای جیغ و فریادش به هوا بلند شد. صاحب مزرعه با شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت ، وقتی زنش را در این حال دید او را فوراً به بیمارستان رساند. بعد از چند روز ، حال وی بهتر شد. اما روزی که به خانه برگشت ، هنوز تب داشت . زن همسایه که به عیادت بیمار آمده بود ، گفت :« برای تقویت بیمار و قطع شدن تب او هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست .»
مرد مزرعه دار که زنش را خیلی دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتی بعد بوی خوش سوپ مرغ در خانه پیچید .
اما هرچه صبر کردند ، تب بیمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه آن ها رفت و آمد می کردند تا جویای سلامتی او شوند. برای همین مرد مزرعه دار مجبور شد ، گوسفند را هم قربانی کند تا باگوشت آن برای میهمانان عزیزش غذا بپزد .
روزها می گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می شد . تا این که یک روز صبح ، در حالی که از درد به خود می پیچید ، از دنیا رفت و خبر مردن او خیلی زود در روستا پیچید. افراد زیادی در مراسم خاک سپاری او شرکت کردند. بنابراین ، مرد مزرعه دار مجبور شد ، از گاوش هم بگذرد و غذای مفصلی برای میهمانان دور و نزدیک تدارک ببیند .
حالا ، موش به تنهایی در مزرعه می گردید و به حیوانات زبان بسته ای فکر می کرد که کاری به کار تله موش نداشتند !

نتیجه ی اخلاقی : اگر شنیدی مشکلی برای کسی پیش آمده است و ربطی هم به تو ندارد ، کمی بیشتر فکر کن. شاید خیلی هم بی ربط نباشد اگر مسئولین خبر واقعه غرق شدن آن دختر معصوم را بشنوند و بی تفاوت باشند و فکر کنند که این ماجرا هم مثل ماجرای تله موش به آنان ربطی ندارد سخت در اشتباهند داستان تله موش تلنگری است برای کسانی که می شنوند ولی اهمیت نمی دهند.متفکر

خسرو و شیرین نظامی- عشق نافرجام فرهاد کوهکن

$
0
0

حکیم نظامی‌گنجوی در سه مثنوی از پنج مثنوی خمسه به شاهنامه فردوسی نظر داشته است. این سه منظومه: خسرو و شیرین، هفت‌پیکر یا بهرام‌نامه و اسکندر‌نامه هستند. در خسرو و شیرین از عشق خسرو پرویز آخرین پادشاه ساسانی به شیرین سخن می رود. این داستان پیش از نظامی ‌توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی به نظم کشیده شده بود. نظامی‌خود در آغاز منظومه ی خسرو و شیرین به این نکته که در نظم این داستان از شاهنامه بهره گرفته اشاره می‌کند.

داستان زیبای خسرو و شیرین منظومه ای از نظامی گنجوی است.خسرو و شیرین دومین منظومه از مجموعه‌ی پنج گنج نظامی، داستان عشق خسروپرویز پادشاه ساسانی به شیرین شاهزاده ارمنی است. قلبعاشق این داستان یعنی خسرو، همچون مجنون عاشقی واقعی نیست بلکه پادشاهی هوسباز است که وقتی با معشوق خود قهر می‌کند به سراغ زنان دیگر هم می‌رود؛ شاید بتوان گفت شیرین عاشق‌تر از اوست. این منظومه‌ داستان یک عشق مثلثی نیز می باشد؛  عشق جوانی کوهکن به نام فرهاد که دلباخته‌ی شیرین است قلبو در واقع او عاشق واقعی شیرین است که عاقبت به‌نیرنگ خسرو کشته می‌شود. در پایان، خسرو و شیرین با هم ازدواج می‌کنند اما خسرو به‌مجازات ظلمی که بر فرهاد کرده است می‌رسد و به دست پسر خود کشته می‌شود. نظامی داستان خسرو و شیرین را در سال 576 هجری قمری به نظم درآورده است.عشق مثلثی در داستان نظامی نمونه بارز عشق یکطرفه فرهاد به شیرین است.بیچاره فرهاد که ارزش قلب وانسان بودن خود را ندانست عشق مثلثی یعنی مانند زباله دور انداخته شدن -عاشق آنست که به خدا نزدیک تر شود نه تحقیر نه توهین نه بی آبرویی نه رسوایی که جملگی ثمره عشق های مثلثی می باشد.بازنده

خسرو و شیرین  معروفترین داستان عاشقانه ایرانی  و دومین منظومه نظامی‌و معروفترین اثر و به عقیده گروهی از سخن‌سنجان شاهکار اوست. 
 این منظومه شش هزار و چند صد بیتی دارای بسیاری قطعات است که بی هیچ
شبهه از آثار جاویدان زبان پارسی است  که موجب شده است گروهی انبوه از شاعران به تقلیــد از آن روی آورند، گو این که هیچ یک از آنان، جز یکی دو تن، حتی به حریم نظامی ‌نیز نزدیک نشده اند و کار آن یکی دو تن نیز در برابر شهرت و عظمت اثر نظامی ‌رنگ باخته است.

 

 پس از مرگ خسرو انوشیروان ساسانی پسرش هرمزبه پادشاهی می‌رسد. بعد از چندی، هرمز صاحب پسری می‌شود که او را خسرو پرویز می‌نامند. این پسر بزرگ می‌شود و تبدیل به جوانی زیبا، رشید و دلاور می‌گردد.خسرو ندیم و همنشینی به‌نام شاپوردارد که مردی جهان‌دیده و در نقاشی و صورتگری چیره‌دست است. شاپور روزی از دیده و شنیده‌های خود در سفرهایش سخن می‌گوید و کلامش به‌آنجا می‌رسد که: «در سرزمینارمنستانو کنار دریای خزر زنی از نسل شاهان به‌نام مهین‌بانوحکومت می‌کند. این زن برادرزاده‌ای به‌نام شیرینداردکه در زیبائی و دلبری در تمام دنیا بی‌همتاست. و مهین‌بانو او را به ولیعهدی خود برگزیده است. شیرین اسب سیاهرنگی به‌نام شبدیز دارد که در تاخت و تاز، هیچ اسبی به گرد او نمی‌رسد و او همیشه (با هفتاد دختر که در خدمت او هستند) به گردش و تفریح در دشت و صحرا مشغول است. »

خسرو ندیده عاشق شیرین می‌شود و شاپور را برای به‌دست آوردن او به ارمنستان می‌فرستد. شاپور در کوهستان‌های ارمنستان به دیری می‌رسد که راهبان (عابدان مسیحی که ترک دنیا کرده‌اند) در آنجا به عبادت مشغولند. از آنان سراغ شیرین را می‌گیرد. راهبان می‌گویند که در پائین این کوه چمن‌گاهی است که هر روز جمعی از دختران، صبح تا عصر در آنجا تفریح می‌کنند.شاپور سحرگاه قبل از آن‌که شیرین و همراهانش بیایند، به چمن‌گاه آمده ؛ تصویری از خسرو را، با دقت تمام می‌کشد و آن را به درختی چسبانده و به‌سرعت دور می‌شود.(سرکار گذاشتن به سبک دوره ساسانی نیشخند)وقتی شیرین و ندیمه‌هایش برای تفریح می‌آیند؛ شیرین تصویر خسرو را روی درخت می‌بیند و دلباخته‌اش می‌شود. اما همراهان او، از ترس این‌که مبادا تصویر طلسم یا افسونی باشد آن را پاره می‌‌کنند.تعجب

شاپوردو روز دیگر این کار را تکرار می‌کند. در سومین مرتبه شیرین بی‌قرار می‌شود و به یکی از ندیمه‌هایش دستور می‌دهد بر سر راه بنشیند تا شاید یکی از رهگذران از صاحب تصویر اطلاعی داشته باشد. شاپور به صورت رهگذری از آنجا عبور می‌کند و ندیمه او را به نزد شیرین می‌برد. شیرین تصویر را به او نشان می‌دهد و می‌پرسد: «آیا او را می‌شناسی؟» شاپور (که نقشه‌اش عملی شده است) زبان به تعریف و تمجید از خسرو می‌گشاید که : «صاحب این تصویر خسرو پرویز ولیعهد و پادشاه آینده‌ی ایران است که در هفت کشور کسی به زیبائی، ثروت و قدرت او پیدا نمی‌شود.»

شیرین راز دل را بر شاپور می‌گشاید و از او می‌خواهد اگر می‌تواند چاره‌ای کند که او خسرو را ببیند. شاپور پاسخ می‌دهد: «در حقیقت من از طرف خسرو آمده‌ام؛ چون او نیز با شنیدن آوازه‌ی زیبائیت عاشق تو شده است. برای رسیدن به او، روزی به بهانه‌ی شکار بیرون بیا و به سمت مدائن (پایتخت ساسانیان) حرکت کن. در آنجا به قصر برو و این انگشتر را که به تو می‌دهم به کنیزان او نشان بده ‌تا تو را بپذیرند. در آنجا منتظر خسرو بمان تا به دیدار تو بیاید.»منتظر

شب‌هنگام شیرین از مهین‌بانو اجازه‌ی شکار می‌گیرد و صبح با یارانش به شکار می‌رود. او در شکارگاه از یاران جدا می‌شود و به سرعت به‌سوی ایران حرکت می‌کند. همراهانش گمان می‌کنند که اسب او (شبدیز) رم کرده است اما هرچه به دنبال او می‌گردند اثری از او نمی‌یابند. بنابراین به شهر برمی‌گردند و خبر گم شدن شیرین را به مهین‌بانو می‌دهند. مهین‌بانو با غم بسیار به این نتیجه می‌رسد که هیچ سواری به گرد پای شبدیز نمی‌رسد. پس منتظر می‌شود که شاید از او خبری برسد.منتظر

از سوی دیگر شیرین پس از چندین روز اسب تاختن به چمن‌زار و چشمه‌ای می‌رسد و برای رفع خستگی، جامه از تن در می‌آورد ؛ پارچه‌ای آبی رنگ به کمر می‌بندد و برای شستشو به داخل آب چشمه می‌رود.در ایران، پس از آن‌که شاپوربه ارمنستان می‌رود؛ دشمنان خسرو، به‌نام او (که هنوز به پادشاهی نرسیده است) سکه ضرب می‌کنند و به شهرها می‌فرستند. با این کار، هرمز به فرزندش بدگمان می‌شود و تصمیم می‌گیرد او را به‌زندان بفرستد. خسرو به‌کمک یکی از درباریان از قصد پدر آگاه می‌شود و چاره را در آن می‌بیند که تا آرام شدن اوضاع، از کشور دور شود. پس به قصرش می‌رود و به کنیزانش سفارش می‌کند اگر دختری زیباروی با اسبی سیاه به اینجا آمد از او پذیرائی کنید و سپس به‌سوی ارمنستان می‌گریزد.پس از چندین روز سفر، خسرو در مسیرش به چمن‌زاری می‌رسد. تصمیم می‌گیرد ساعتی در آنجا به استراحت بپردازد. او به‌تنهائی برای گردش به‌سوی چشمه‌ای که در آن نزدیکی است می‌رود. در آنجاست که شیرین مشغول شستشو و آب‌تنی است و موهایش بر صورتش ریخته و از دور و برش غافل است. وقتی شیرین موهایش را کنار می‌زند و به‌اطرافش نگاهی می‌اندازد، جوان زیبائی را می‌بیند که او را تماشا می‌کند. او از ترس به‌خود می‌لرزد و با موهایش بدنش را می‌پوشاند. خسرو که فریفته‌ی شیرین شده است لحظه‌‌ای از او چشم برنمی‌دارد ولی وقتی می‌بیند دختر از نگاه او در رنج است چشم از او برمی‌گیرد و به مناظر دیگر نگاه می‌کند. شیرین از فرصت استفاده کرده و لباس پوشیده و بر شبدیز سوار می‌شود و به‌سرعت دور می‌شود. وقتی خسرو دوباره به سوی چشمه نگاه می‌کند دیگر اثری از دختر نمی‌بیند.نیشخنداین دو نفر گرچه یک‌دیگر را نشناخته‌اند ولی نادانسته به‌هم علاقمند می‌شوند.

شیرین به سفرش ادامه می‌دهد تا به مدائن می‌رسد و به‌قصر خسرو وارد می‌شود. در آنجا کنیزان او را می‌پذیرند اما از روی حسادت با او بدرفتاری می‌کنند. شیرین از آنان می‌خواهد تا قصری جداگانه برای او در محلی خوش آب و هوا بسازند. ولی کنیزان به معماری که قرار است قصر شیرین را بسازد فرمان می‌دهند که قصر را در محلی دورافتاده و و دلگیر بسازد. معمار هم قصر را در محلی سنگلاخ و بد آب‌وهوا در 60 کیلومتری کرمانشاهان می‌سازد. شیرین به‌همراه چند کنیز به آنجا (که بی‌شباهت به زندان نیست) رفته و به‌انتظار خسرو می‌نشیند.منتظراز سوی دیگر خسرو به ارمنستان می‌رسد و مهین‌بانو او را با احترام فراوان استقبال کرده از او می‌خواهد مدتی در ارمنستان مهمان او باشد. خسرو مدتی در آنجا به عیش و خوشی می‌پردازد تا وقتی که شاپور به حضورش می‌رسد و ماجرای شیرین و رفتن او به مدائن را تعریف می‌کند. خسرو مطمئن می‌شود که دختری را که در چشمه مشغول آب‌تنی دیده است همان شیرین بوده است. خسرو شاپور را مأمور برگرداندن شیرین به ارمنستان می‌کند.

همان روز مهین‌بانو وارد بزم خسرو می‌شود و خسرو ماجرای آمدن شاپور و رسیدن شیرین به مدائن را به‌او خبر می‌دهد و می‌گوید به‌زودی شاپور را برای بازگرداندن شیرین به مدائن می‌فرستم. مهین‌بانو پیشنهاد می‌کند که برای رفتن شاپور به مدائن از اسبی به‌نام گلگونکه همانند شبدیز تندرو و رهوار است استفاده شود و خسرو می‌پذیرد.

وقتی شاپور به مدائن می‌رسد و سراغ شیرین را می‌گیرد؛ او را در قصرش می‌یابد و چون از او می‌پرسد چرا در این جای دلگیر ساکن شده‌است شیرین می‌گوید: " اینجا را به همنشینی با کنیزان فتنه‌جوی خسرو ترجیح می‌دهم ". شاپور خبر رسیدن خسرو به ارمنستان را به او شیرین می‌دهد و از او می‌خواهد که با هم به‌نزد خسرو بروند.

قبل از این‌که شیرین و شاپور به ارمنستان برسند؛ به خسرو خبر می‌دهند که پدرش هرمز درگذشته است و او باید برای تصاحب تاج و تخت به مدائن برگردد. خسرو به مدائن می‌رود و بر تخت سلطنت می‌نشیند. پس از سامان گرفتن کارها، وقتی جویای شیرین می‌شود به او می‌گویند که مدتی قبل به همراه شاپور به جائی نامعلوم رفته است.

زمانی که شیرین و شاپور به ارمنستان می‌رسند خسرو از آنجا رفته است. اما مهین‌بانو از شیرین استقبال می‌کند؛ فرار بی‌خبر او را به‌رویش نمی‌آورد و دوباره آن هفتاد ندیمه و قصر و خدمتکاران را به او می‌دهد تا روزگار را به شادی بگذراند.

در مدائن پس از مدتی، یکی از سرداران هرمز (پدر خسرو) به‌نام بهرام چوبین به طمع پادشاهی، سپاهیان را بر ضد خسرو می‌شوراند و به همه اعلام می‌کند که خسرو مسبب مرگ پدرش است و لیاقت پادشاهی را ندارد. خسرو وقتی می‌بیند توانائی مقابله با توطئه‌گران را ندارد؛ به آذربایجان می‌گریزد.نگران

 خسرو در شکارگاه‌های آذربایجان و نزدیک ارمنستان گروهی را می‌بیند که به‌شکار آمده‌اند وقتی نزدیک می‌گردند معلوم می‌شود که شیرین و همراهانش هستند. در این لحظه عاشق و معشوق برای اولین بار رودرو با هم صحبت می‌کنند و همدیگر را می‌شناسند. شیرین خسرو را به ارمنستان دعوت می‌کند. در ارمنستان مهین‌بانو از خسرو استقبال می‌کند و کاخی به همراه وسائل پذیرائی و خدمتکاران در اختیار او قرار می‌دهد.

مهین بانو  که از عشق خسرو و شیرین خبردار شده است به برادرزاده‌اش اندرز می‌دهد: « تو دختری پاک و بی‌تجربه هستی؛ حواست باشد که در عشق پاکدامن باشی و نگذاری خسرو با کامجوئی از تو بدنامت کند». شیرین قول می‌دهد که: «به‌جز پس از ازدواج بر طبق دین و آئین، دست خسرو به من نخواهد رسید. »بازنده

 یک ماه را خسرو و شیرین به تفریح و شکار و بزم، در کنار هم می‌گذرانند. روزی خسرو در مجلسی که خالی از بیگانگان است به شیرین اظهار عشق می‌کند و از او می‌خواهد که آرزوی دیرینه‌ایش را برآورد. اما شیرین می‌گوید: «فرصت بسیار است. تو بهتر است اول سلطنت موروثی خود را از غاصبان بگیری. سپس من به همسری تو درمی‌آیم. » خسرو خشمگین می‌شود و می‌گوید: «عشق تو سلطنت مرا بر باد داد؛ اکنون هر کدام به راه خود خواهیم رفت» و از آنجا سوار بر شبدیز (که شیرین به او هدیه کرده است) یک‌سره به قسطنطنیه نزد قیصر (امپراطور) روم می‌رود.

قیصرروم از خسرو به‌گرمی استقبال می‌کند و دخترش مریمرا به همسری او در می‌آورد. پس از مدتی خسرو به کمک سپاهیانی که امپراطور روم در اختیارش قرار داده است به بهرام چوبین حمله می‌کند و دوباره تخت سلطنت را تصاحب می‌کند. وقتی کار مملکت سر و سامان می‌گیرد؛ عشق شیرین دوباره در دل خسرو شوری بر می‌انگیزد.قلب

شیرین هم از دوری خسرو بی‌تاب می‌شود اما مهین‌بانو او را به‌شکیبائی فرا می‌خواند. چندی بعد، مهین‌بانو بیمار می‌شود و از دنیا می‌رود. پس از او شیرین سلطنت را به‌دست می‌گیرد. از ایران خبرهائی درباره‌ی به‌سلطنت رسیدن خسرو می‌رسد که شیرین را خوشحال می‌کند اما از ماجرای مریم دلگیر می‌شود؛دل شکستهچون مریم از خسرو پیمان گرفته‌است که جز او همسری برنگزیند.

عاقبت شیرین از فراق خسرو طاقت از دست داده ؛ سلطنت را به فرد دیگری می‌سپارد و به‌همراه شاپور به قصد دیدار خسرو به ایران می‌رود و در قصر خودش ساکن می‌شود. خبر آمدن شیرین به خسرو می‌رسد ولی از ترس مریم جرأت رفتن به دیدار او را پیدا نمی‌کند.

روزی  خسرو در حرمسرا به‌نزد مریم می‌رود و می‌گوید: « شیرین به عشق من مشهور است؛ بهتر است برای این‌که زبان بدخواهان را ببندیم او را به این قصر آورده و در جائی تحت نظر بگیریم.ابله» اما مریم قبول نمی‌کند و می‌گوید: «می‌دانم که اگر او به اینجا بیاید با دلبری‌هایش تو را اسیر خود می‌کند. اگر او را به اینجا بیاوری من خودم را می‌کشم.» خسرو می‌فهمد که آوردن شیرین به حرمسرا غیرممکن است. بنابراین به پیام‌هائی که شاپور می‌برد و می‌آورد قناعت می‌کند.تعجب

روزی  خسرو صبوری از کف می‌دهد و شاپور را می‌فرستد که شیرین را پنهانی به حرمسرا بیاورد اما شیرین با پرخاش این خواسته را رد می‌کند که معشوقه‌ پنهان خسرو باشد و این ننگ را نمی‌پذیرد.عصبانی

شیرین بیش از هر غذا و نوشیدنی به شیر علاقه دارد اما فاصله‌ی قصر دلگیر او تا محل گوسفندان بیش از 2فرسنگ است؛ بنابراین به شیر تازه دسترسی ندارد. شاپور پیشنهاد می‌کند جوئی سنگی در کوه بکنند که با دوشیدن شیر در کوه، شیر به‌سوی قصر سرازیر شود. او برای این کار سنگ‌تراشی به نام فرهاد را معرفی می‌کند و شیرین می‌پذیرد.

وقتی فرهاد را به آنجا می‌آورند تا شیرین چگونگی اجرای کار را برای او توضیح دهد (گرچه شیرین از پشت پرده با او سخن می‌گوید) فرهاد فقط با شنیدن صدای او عاشقش می‌شود و در حالی که زبانش بند آمده است؛ فقط با گذاشتن دست بر چشم، انجام کار را بر عهده می‌گیرد.

فرهاد  با شور عشقی که در دلش شعله کشیده است؛ در زمان اندکی جوی و حوضی که برای جمع‌آوری شیر لازم است را  آماده می‌کند. به شیرین خبر می‌دهند که جوی شیر آماده است. او برای بازدید می‌رود و با خوشحالی بر دست و بازوی فرهاد آفرین می‌گوید و چند گوهر گران‌قیمت را به او می‌دهد تا بفروشد و سرمایه‌ای برای خودش بیاندوزد. فرهاد می‌پذیرد و تشکر می‌کند. سپس آن جواهرات را نثار قدمهای شیرین می کند.

فرهاد از عشق شیرین سر به کوه و بیابان می‌گذارد و داستان عشق او بر سر زبان‌ها می‌افتد. خبر به خسرو می‌رسد و او نگران از این رقیب سرسخت با نزدیکانش مشورت می‌کند. آنان کشتن او را به‌صلاح نمی‌دانند و پیشنهاد می‌کنند یا او را با پول و ثروت راضی کند یا کاری در مقابلش قرار دهد که تا عمر دارد از آن فراغت پیدا نکند. به دستور خسرو او را به دربار می‌آورند. اما فرهاد توجهی به شکوه و ثروت خسرو نمی‌کند. پس از مناظره‌ای بین این دو، خسرو متوجه می‌شود که فرهاد در عشق شیرین ثابت‌قدم است. خسرو شرط صرف‌نظر کردنش از عشق شیرین را، کندن راهی در میان دو کوه قرار می‌دهد (به امید این‌که او از پس این کار برنیاید). اما فرهاد شرط را قبول می‌کند و با قدرتی که از عشق گرفته است مشغول به کار می‌شود. او تصویری از شیرین بر کوه حک می‌کند و ضمن راز و نیاز هر روزه با او، دلیرانه به کندن کوه ادامه می‌دهد.

 روزی شیرین به دیدار فرهاد می‌رود و جامی از شیر به او می‌دهد. فرهاد نیروئی تازه گرفته و با سرعت بیشتری به کارش ادامه می‌دهد. هنگام برگشتن، اسب شیرین از رفتن باز می‌ماند. فرهاد اسب و سوار را بر گردنش می‌گذارد و به قصر شیرین می‌آورد.

به  خسرو خبر می‌دهند: «از روزی که شیرین به دیدن فرهاد رفته است نیروئی تازه گرفته است و مطمئناً تا یک ماه دیگر جاده را آماده می‌کند». خسرو از مشاورانش کمک می‌خواهد. آنان می‌گویند قاصدی به سویش بفرست که به دروغ خبر مرگ شیرین را به او بدهد تا شاید مدتی دست از کار بکشد و بتوان چاره‌ای برای این کار پیدا کرد. اما وقتی خبر مرگ شیرین را به فرهاد می‌دهند؛ او خود را از کوه به پائین پرتاب می‌کند و با فریاد کردن نام شیرین از دنیا می‌رود.ناراحت

شیرین از مرگ فرهاد باخبر می‌گردد و با شیون و زاری، او را چون بزرگ‌زاده‌ای با تشریفات کامل به خاک می‌سپارد و مزار او زیارتگاه عاشقان می‌گردد.

خسرو  در نامه‌ای طعنه‌آمیز به شیرین می‌نویسد: « از مرگ فرهاد غمگین مباش که اگر بلبلی از گلستانت کم شد عمر گل دراز باد که دیگر عاشقان تو زنده‌اند». در همین ایام، مریم همسر خسرو هم از دنیا می‌رود و شیرین به تلافی نامه‌ای به خسرو می‌نویسد و به او سرسلامتی می‌دهد که: «اگر یکی از عروسان قصرت از دنیا رفت؛ عروسان دیگری داری که به آنان دلخوش باشی».نیشخند

خسرو  پس از مرگ مریم، اگر چه به ظاهر عزادار است؛ قاصدی می‌فرستد که شیرین را به حرمسرایش بیاورد. اما شیرین پیام می‌دهد فقط در صورتی به کاخ خسرو ‌می‌‌آید که آشکارا مراسم ازدواج او برگزار شود.

خسرو  که از به‌دست آوردن شیرین ناامید شده‌است به دنبال دلدار دیگری به‌نام شکر (که ساکن اصفهان است) می‌رود.تعجباما این زیبارو عیبی بزرگ دارد؛ او بسیار گستاخ و بی‌پرواست و هر شبی را با کسی سر می‌کند. خسرو شبی با غلامی به اصفهان می‌رود و شکر او را به گرمی می‌پذیرد. پس از جشن و پذیرائی هنگامی که موقع خلوت می‌رسد شکر به بهانه‌ای بیرون می‌آید و کنیزی هم‌قد و هم‌شکل خود را به‌بستر خسرو می‌فرستد. صبح قبل از این‌که خسرو بیدار شود کنیز جایش را با شکر عوض می‌کند. پس از بیدار شدن، خسرو از شکر می‌پرسد: «مرا چگونه دیدی؟» شکر می‌گوید: «در تو عیبی ندیدم جز این‌که دهانت بو می‌دهد. اما اگر یک سال، هر روز سیر بخوری این بیماریت برطرف می‌شود». خسرو این پند شکر را به‌کار می‌برد و سال بعد هم به سراغ او می‌آید. شکر دوباره همان نیرنگ را به او می‌زند. صبح دوباره از شکر می‌پرسد: «دیگر عیبی در من سراغ نداری؟» شکر می‌گوید: « همان یک عیب هم برطرف شده است. » اما خسرو پاسخ می‌دهد: « اما تو عیب بزرگی داری که پاکدامن نیستی و هر شب را با مردی به‌سر می‌بری». شکر می‌گوید: « من دامن عفتم را آلوده نکرده‌ام و آنان که شب را با دیگران به‌‌سر می‌برند کنیزان من هستند». خسرو وقتی از پاکدامنی (! !) شکر مطمئن می‌شود؛ او را به عقد خود در می‌آورد.نیشخند

اما شیرینی شکر هم عشق شیرین را از دل خسرو بیرون نمی‌کند. و او اگر چه می‌خواست با این ازدواج، موجب عذاب شیرین شود؛ از رنج خودش نیز، ذره‌ای کاسته نمی‌شود. از آن سو شیرین هم غریب و تنها مانده است و به درگاه پروردگار دعا می‌کند که خدایا از این هجران و فراق نجاتم ده. ناله و تضرع شیرین به آستان الهی مؤثر می‌افتد و دوباره شعله‌ی عشق شیرین، در دل خسرو شعله می‌کشد.قلب

روزی خسرو به شکار می‌رود. پس از مدتی گردش و شکار، ناگهان راهش را به‌سوی قصر شیرین کج می‌کند. به شیرین خبر می‌دهند که خسرو به‌سوی قصر او می‌آید. او دستور می‌دهد درهای قصر را ببندند و خودش به بام کاخ می‌رود تا آمدن خسرو را تماشا کند. وقتی خسرو به قصر می‌رسد نگهبانان و خدمتگزاران با تشریفات کامل از او استقبال می‌کنند. اما خسرو از بسته بودن در قصر تعجب می‌کند و از شیرین می‌پرسد: « مگر تو را از آمدن من خبر نکردند؟» شیرین پاسخ می‌دهد: « در بیرون قصر، خیمه‌ای زرین برای پذیرائی شما مهیاست.» خسرو می‌پرسد: « از یک سو پذیرائی و احترامم می‌کنی و از سوی دیگر در را به روی می‌بندی! این چه معنی دارد؟»

شیرین جواب می‌دهد: «من از آبروی خودم می‌ترسم. تو اگر مرا می‌خواهی باید رسماً به خواستگاری من بیائی چون بازیچه‌ی هوسرانی‌های تو شدن، در شأن من نیست. »قهر

خسرو می‌گوید: « من هم قصد ازدواج با تو دارم اما درِ قصر را باز کن تا با هم به گفتگو نشینیم». شیرین جواب می‌دهد: « من چون چشمه‌ای کوچک، ظاهر و باطنم پیداست اما تو چون دریای عمیقی، ظاهر و باطنت پیدا نیست. تو با این‌‌که هنوز دستت به من نرسیده است؛ دیگران به من طعنه می‌زنند و ملامتم می‌کنند و جز رنج، از عشق تو نصیبی نبرده‌ام؛ وای به این‌که شبی را با من بگذرانی». عاقبت شیرین حتی با التماس خسرو تسلیم نمی‌شود و او با عصبانیت به لشگرگاه برمی‌گردد.کلافهعصبانی

خسرو در لشگرگاه به شاپور شکایت می‌کند که: « شیرین نه دلدار من که دشمن غدار من است و امروز حرمت مرا نگه نداشت و آبرویم را برد». شاپور جواب می‌دهد: « ناز و ترشروئی شیوه‌ همه‌ زیبارویان است و کلاً زنان لحظه‌ای عشق مردان را رد می‌کنند و لحظه‌ای دیگر به سوی آنان می‌شتابند.»

پس از رفتن خسرو، شیرین دلتنگ شده و از رفتار تندش با خسرو خجل می‌گردد.خجالتپس شبانه به‌سوی لشگرگاه خسرو می‌رود. در آن‌جا شاپور را می‌بیند و از او می‌خواهد در دو مطلب کمکش کند. اول این‌که خسرو را ترغیب کند که او به رسم و آئین به همسری خود درآورد و دوم او را به‌جائی ببرد که بزم خسرو را ببیند و چهره‌ی او را تماشا کند. شاپور می‌پذیرد و او را پنهانی به بزم خسرو می‌برد.

در بزم خسرو دو خواننده به نام‌های باربدو نکیسا هنرنمائی می‌کنند و آواز می‌خوانند. شیرین به شاپور می‌گوید: « یکی از خوانندگان را نزدیک من بیاور تا من شرح عشقم به خسرو را برایش بگویم که او به آواز بخواند. » شاپور نکیسا را نزدیک او می‌آورد و نکیسا رازهای عشق شیرین را به‌آواز می‌خواند. وقتی نوبت به باربد می‌رسد او از زبان خسرو راز عشق می‌گوید. پس از چند بار رد و بدل شدن این آوازها، خسرو می‌فهمد که کسی از پشت پرده نکیسا را یاری می‌دهد. بنابراین مجلس را خلوت می‌کند و از شاپور می‌خواهد وارسی کرده و آن شخص را پیدا کند. در این لحظه شیرین از پرده بیرون می‌آید و بر پای خسرو افتاده از گستاخی خود عذر می‌خواهد. خسرو باز آتش طمعش شعله‌ور می‌شودشیطاناما شیرین دیگربار چهره درهم می‌کشد.عصبانیشاپور در گوش شاه علت ناراحتی شیرین را جلوگیری از بدنامیش می‌داند و خسرو سوگند می‌خورد جز به رسم و آئین دست به‌سوی شیرین دراز نکند. پس همان شب شیرین را به قصر برمی‌گرداند و مقدمات ازدواج با او را فراهم می‌کند. مدتی بعد شاه، باشکوه تمام عروسش را به مدائن می‌آورد.هورا

در شب عروسی، شیرین به خسرو پیام می‌دهد امشب از باده‌گساری و مستی صرف‌نظر کن. اما خسرو به‌رسم همیشگی، شراب‌خواری از حد گذرانده و مست و لایعقل به حجله می‌آید. شیرین که از این کار خسرو دلخور شده است؛ برای تنبیه او، دایه‌اش (که پیرزنی فرتوت است) را لباس عروس پوشانده و به حجله می‌فرستد. اما پس از مدتی، از فریاد کمک پیرزن متوجه می‌شود خسرو آن‌چنان مست نیست که فرق گل و خار را نفهمد. بنابراین در کمال زیبائی و دلبری، قدم به حجله‌ی خسرو می‌گذارد .....(سانسورنیشخند)

 پس از ازدواج، خسرو با تشویق شیرین، به گسترش عدل و دانش می‌کوشد؛ مجلس می‌آراید و از دانشمندان حکمت می‌آموزد.

خسرو  از مریم پسری بدنهاد به‌نام شیرویه دارد که در بددلی آن‌چنان است که در هنگام عروسی خسرو و شیرین (هنگامی که کودکی ده‌ساله است) می‌گوید: « کاش شیرین همسر من بود». شیرویه هنگامی که به جوانی می‌رسد؛ زمانی که خسرو برای عبادت به آتشکده رفته است زمام امور را در دست می‌گیرد و خسرو را زندانی می‌کند. در زندان تنها مونس او، همسر وفادارش شیرین است که از او دلجوئی می‌کند. شبی پس از آن‌که شیرین با کلام مهربانش به خسرو دلداری می‌دهد؛ هر دو به‌خواب می‌روند. ناگهان به دستور شیرویه، دژخیمی وارد زندان شده و با خنجر، پهلو و جگرگاه خسرو را از هم می‌درد. خسرو از شدت درد بیدار می‌شود و خود را زخمی و خونین می‌بیند. او که به خاطر خونریزی زیاد تشنه شده است تصمیم می‌گیرد شیرین را بیدارکند تا ظرف آبی به‌دستش دهد. اما می‌اندیشد اگر شیرین را در این حال بیدار کنم وقتی مرا این‌چنین خون‌آلود ببیند دیگر از شدت گریه و زاری خوابش نخواهد برد. پس به‌خاطر آرامش شیرین، تنها و غمگین و تشنه به تلخی جان می‌سپارد.ناراحت

مدتی  بعد، شیرین از رطوبت خون خسرو بیدار می‌شود؛ او که خواب بدی هم دیده است؛ پیکرشوهرش را غرق خون می‌بیند. شیرین فریاد به گریه و زاری بلند می‌کند و پس از عزاداری و شیون بسیار، پیکر خسرو را با گلاب و کافور می‌شوید و آماده‌ی برگزاری مراسم مرگ او می‌شود.

شیرویه  که دلباخته‌ی شیرین است پنهانی به او پیغام می‌دهد: «دل‌خوش باش. من عاشق توام و پس از چند هفته سوگواری، تو را به همسری خود در می‌آورم و دوباره ملکه‌ی ایران زمین خواهی شد. » شیرین با این‌که از این بی‌شرمی و گستاخی شیرویه خشمگین است اعتراضی نمی‌کند تا او را فریب دهد. سپس تمام اسباب و لوازم و لباس‌های خسرو را به فقیران می‌بخشد.

در مراسم تشییع، به رسم زرتشتیان پیکر خسرو را در تابوتی گذاشته و به دخمه می‌برند. به دنبال تابوت شاه، شیرین چون عروسی با زیباترین لباس و آرایش، پای‌کوبان و شادی‌کنان قدم برمی‌دارد؛ به‌شکلی که گمان می‌رود از مرگ خسرو غمگین نیست. او هنگامی که جسد خسرو را در دخمه می‌گذارند؛ دیگران را از دخمه بیرون می‌فرستد تا با خسرو وداع کند. سپس با خنجری به سوی پیکر خسرو می‌رود. محل زخم خسرو را باز می‌کند ؛ بر آن بوسه می‌زند و همان محل از جگرگاه و پهلوی خود را با خنجر از هم می‌درد. زخم خسرو با خون شیرین تازه می‌شود. شیرین فریاد می‌زند: « اکنون دل به دلدار پیوست و جان به جانان رسید. » آنگاه لب بر لب خسرو می‌گذارد و در آغوش او جان می‌سپارد.دل شکسته

حاشیه نوشت عشقی: ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : "ﻋﺸﻘﻢ " ﺭﺍ ...
ﮔﻔﺘﻨﺪ : "ﻋﺸﻘﺖ " ﮐﯿﺴﺖ ؟؟ ﮔﻔﺖ : "ﻋﺸﻘﯽ " ﻧﺪﺍﺭﻡ !!
ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﺮﺍﯼ "ﻋﺸﻘﺖ " ﺣﺎﺿﺮﯼ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ ....؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ، ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ... ، ﺧﯿﺎﻧﺖ
ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ...
ﺩﻭﺭ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ .... ﻭﻋﺪﻩ ﺳﺮ ﺧﺮﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﻫﻢ ...ﺩﺭﻭﻍ ﻧﻤﯿﮕﻮﯾﻢ ..ﺧﯿﺎﻧﺖ
ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ....
ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ، ﺗﻨﻬﺎﯾﺶ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﻡ، ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻤﺶ ...
ﺑﯽ ﻭﻓﺎﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ، ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ..
ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ..ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ
ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ... ﻏﻤﺨﻮﺍﺭﺵ ﻣﯿﺸﻮﻡ ...
ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ... ، ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ .. ،
ﺍﮔﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﮐﺮﺩ ، ﺍﮔﺮ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ﺑﻮﺩ ..ﺍﮔﺮ ﺗﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ ﭼﻪ ... ؟
ﺍﺷﮏ ﺑﺮ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : 
ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ
"ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ " ﻧﻤﯿﺸﺪﻡ

استانبول ترکیه و جاذبه های توریستی آن

$
0
0

واقعا حیف است شهر زیبائی مانند استانبول که زمانی متعلق به ایرانیان بوده حالا باید کلی هزینه صرف کنیم و به آنجا سفر کنیم.آخافسوس

 استانبولبزرگ‌ترین شهر کشور ترکیه و مرکز فرهنگی و اقتصادی آن است. این شهر در کنار تنگه بسفر و دریای مرمره قرار دارد. تنگهٔ بسفر دو قاره آسیا و اروپا راجدا می‌کند و استانبول تنها شهر بزرگ جهان است که در دو قاره قرار دارد. بندر طبیعی شاخ طلایی یا خلیج در این شهر واقع هستندکلان شهر استانبول به عنوان پایتخت فرهنگ اروپا در سال 2010انتخاب شده ‌است. همچنین از لحاظ تعداد گردشگران خارجی سومین شهر توریستی جهان به شمار می رود...اسامی تاریخی استانبول عبارتند از: بیزانتیوم، رم جدید، استیمبول، آگوستا آنتونینا، کنستانتینوپل، اسلامبول. القاب استانبول در دوره عثمانی دارالسعادت، دار عالیه، باب عالی (عالی قاپو) و پایتخت بودند.

تاریخچه نام استانبول

در آغاز که این شهر را در دههٔ 660 پیش از میلاد بنا کردند، آن را بوزانتیون نامیدند که به نظر می‌رسد از نام شخصی به نام بوزاس گرفته شده باشد. پس از آنکه کنستانتین کبیراین شهر را به عنوان پایتخت جدید شرقی امپراتوری رومبرگزید، شهر نزد مردم به کنستانتینوپل به معنای «شهر کنستانتین» معروف  گشت. مسلمانان که از قدیم با رومیان مراوده داشتند، این شهر را قسطنطنیه یا قسطنطینیه نامیدند. نام دیگر شهر استانبول بود که از ( تلفظ ایستیم بولین) به معنای «به سوی شهر» گرفته شده بود. در سال 1770 میلادی سلطان مصطفی سوم با ضرب سکه‌هایی که روی آن نام اسلامبول (اسلام‌شهر) نقش بسته بود، تلاش کرد این نام را فراگیر کند. در دورهٔ جمهوریت و از روز 28 مارس سال1930 ادارهٔ پست ترکیه از تمامی کشورهای جهان خواست تا در مکاتبات

خود از لفظ استانبول استفاده کنند.

شهر زیبای استانبول در زمان پادشاهی هخامنشیان متعلق به ایران بود

یونانیها در سال 667 قبل از میلاد این شهر را بنا نهادند و به افتخار پادشاه خود بیزاسنام آن را بیزانتیوم نهادند. در زمان هخامنشیان- ایرانیان به رهبری داریوش کبیردر خلال جنگ هایشان با یونانیان شهر بیزانس را به تصرف خود در آوردند که تا پایان زمان سلطنت اردشیر درازدستهمچنان در اختیار ایرانیان باقی‌ماند و ایرانیان تا سال 196 که  از رومیان در جنگ شکست خوردند وامپراطوری روم بر این شهر تسلط یافت، بر بیزانس حکومت می‌کردند حتی فکر پل سازی بر روی تنگه بسفر که امروزه قاره اروپا را ازآسیا جدا می کند متعلق به داریوش کبیر بود و برای اولین بار او اقدام به ساختن پل بر روی این تنگه معروف را کرده بود

جنگ رومی ها و عثمانی ها و تصرف استانبول

راست گفتند که به مال دنیا نباید دل بست چون رومیانی که استانبول را با زور و جنگ از ایران گرفته بودند در جنگ با عثمانی ها شکست خوردند و دودستی این شهر زیبا را تقدیم عثمانی ها کردند.لبخند(دلمان کمی خنک شدچشمک).در 29 ماه می سال 1453 سلطان محمد فاتحبعد از 53 روز محاصره در حالی وارد قسطنطنیه شد که توپ او یک حفره بسیار عظیم و بزرگی را در دیوارهای قسطنطنیه ایجاد کرد. محل این حفره امروزه به توپکاپی (دروازه توپ) معروف است. سلطان محمد فاتح پس از فتح استانبول آن را به عنوان سومین پایتخت امپراطوری عثمانیاعلام نمود. پس از فتح استانبول سلطان محمد فاتح  کاخ توپکاپیو بازار استانبولرا بنا می‌نهد و مدارس، حمامها و بناهای زیادی در شهر ایجاد می‌کند. نقش معمار سینان در خلق آثار معماری این دوره برجسته بوده‌است.

جمهوری ترکیه

زمانیکه جمهوری ترکیه در سال 1923 توسط کمال آتاتورک تشکیل شد پایتخت آن کشور  از استانبول به آنکاراتغییر پیدا کرد. اما استانبول محوریت خود بعنوان مرکز تجاری، صنعتی ترکیه را حفظ نمود و هم اکنون نیز بزرگترین شهر ترکیه می‌باشد.

جاذبه های توریستی و دیدنی های استانبول

استانبول  به شهر امپراطوری‌ها و شهر هزار مسجد شهرت دارد.

استانبول شهری است که نیمی از آن در قاره آسیا و نیمه دیگر آن در قاره اروپا قرار دارد. این شهر محل اتصال دو قاره است. در قلب این شهر تنگه بسفر قرارگرفته که محل تلاقی آبهای دریای سیاه ، دریای مرمره و خلیج شاخ طلایی است 
در دوران امپراطوری رومیان ، بیزاسن ها و عثمانی ها استانبول همواره پایتخت کشور ترکیه محسوب می شده و این شهرهمواره به گذشته تاریخی غنی و درخشان خود افتخار می کند.

 

. این شهر بعنوان یکی از زیباترین شهرهای دنیاست.
 قرار گرفتن استانبول بین دو دریای سیاه و دریای مرمره، تابستان‌های شرجی و زمستان‌های پر از برف و بارانی برایش ساخته. بهترین وقت سفر، فصل بهار

و اوایل پاییز است . 
بعد از وارد شدن به استانبول و از همان داخل فرودگاه آتاتورکشاید اولین چیزی که توجه مسافران را جلب می‌کند،پرچم‌های قرمز ترکیهاست که از همه جا آویزان هستند؛ علاقه و تعصب ترک‌ها به ملیت‌ و رهبرشان آتاتورک باعث شده که شهر بزرگ استانبول همیشه در یک جشن ملی به نظر برسد. فرودگاه در بیست‌کیلومتری غرب شهر واقع شده و تا مرکز شهر با تاکسی حدود نیم ساعت فاصله دارد. کرایه‌ی تاکسی نسبتاً گران است و می‌شود همین مسیر را با مترو، اتوبوس یا تراموا هم طی کرد. بستگی به اوضاع و احوال جیب مبارک شما دارد.لبخند

تعدادی از جاذبه های گردشگری استانبول :

مسجد ایاصوفیا
مسجد سلطان احمد
کیزکوله سی (برج دختر)
مینیا تورک
استانبول بوغازی (تنگه استانبول-بسفر)
روملی حصار ( قلعه رومی)
یدی کوله (هفت برج)
 برج گالاتا 
کاخ توپکاپی
کاخ بیلر بی
کاخ چیراغانیا چراغان
کاخ  دلما باغچه
 بام استانبول (تپه های چاملیجا)
جزیره بیوک آدا یا پرنسس
موزه هنرهای اسلامی ترکیه
موزه باستان شناسی
موزه فرش ترکیه
کاپالی چارشی (بازار بزرگ)
میسیر چارشی (بازار ادویه جات )

مسجد های تاریخی استانبول:

مسجد ایا صوفیه
مسجد سلطان احمد یا مسجد آبی
مسجد فاتح
مسجد سلیمانیه
مسجد بایزیدو....

محبوب‌ترین جذابیت استانبول برای مسافران، کاخ‌ها، مسجدها، کلیساها و قصرهایی است که قدمت آن‌ها به امپراطوری رومی‌ها، بیزانسو دوره‌ی عثمانی‌هامی‌رسد. یکی از مشهورترین آن‌ها مسجد سلطان احمد در  محله‌ی سلطان‌ احمد است با معماری زیبا و شش مناره‌ی آبی که به مسجد آبیمعروف شده. روبه‌روی مسجد سلطان‌احمد، موزه‌ی تماشایی ایا صوفیهقرار گرفته که سرسرای وسیعش، دنیایی از فرهنگ و هنر اسلامی ترکیه را در خودش دارد. در بالای منطقه‌ی سلطان‌احمد و نزدیک به شاخ‌طلایی، مدخلی که بخش قدیمی و جدید استانبول را از هم جدا می‌کند، کاخ توپ‌کاپیاست که نزدیک به چهارصد سال مرکز سلاطین عثمانی بوده و امروز کلکسیونی از چینی‌ها، جواهرات، لباس‌ها و تخت‌های طلاکوب عثمانی را به نمایش می‌گذارد و چشم‌انداز زیبایی نیز به تنگه‌ی بسفر دارد؛ تنگه‌ی بسفرهمان تنگه‌ای است که دریای سیاه و مرمره را به هم وصل می‌کند و استانبول را بین آسیا و اروپا تقسیم کرده . کاخ دولما باغچهنیز در ساحل تنگه‌ی بسفر قرار گرفته؛ دولما باغچه به چلچراغ خیلی بزرگش مشهور است، تمام ساعت‌های این کاخ روی نه و پنج دقیقه، ساعتی که آتاتورک در تاریخ 10 نوامبر 1938 در دولما باغچه از دنیا رفت، ثابت مانده‌اند.تعجب


حاشیه نوشت شیوا:عجب محبوبیتی دارد این جناب آتاتورک تعجبرضاشاه پهلوی در سفر به ترکیه از آتاتورک تقلید کرد و به کشف حجاب زنان پرداخت ( کشف حجاب اجباری)حالا او مرده است اما برعکس آتاتورک که همه جای ترکیه عکس و نام و مجسمه  اوست هیچ محبوبیتی برای ما ایرانیان ندارد هر چند خدمات زیادی کرد دانشگاه تهران و بسیاری مکانها و پل ها را ساخت اما محبوب نیست حتی پس از مرگش گورش را با جرثقیل تخریب کردند قبر او در جوار حرم حضرت عبدالعظیم بود  در اردیبهشت ماه سال 1359 آن را تخریب کردند.کمال آتاتورک در ترکیه محبوب است او هرگز حجاب و دین را در ترکیه اجباری نکرد هر کس هر جور که دوست دارد آزادانه دین و حجاب خود را در ترکیه انتخاب می کند جالب اینجاست که بیش از 90 درصد مردم ترکیه مسلمان هستند. حجاب یا کشف حجاب که اجباری نمی شود خداوند انسان را آزاد آفریده تا خودش مسیر بهشت یا جهنم رفتن خود را تعیین کند نه با زور.نیشخند

معرفی برخی مکانهای زیبا و دیدنی استانبول

تنگه بسفر

در مدت اقامت خود در استانبول ، هرگز گشت و گذار با قایقهای قدیمی و سنتی در تنگه بسفر را فراموش نکنید. این تنگه در واقع قاره اروپا را از قاره آسیا جدا می کند. سواحل تنگه بسفر ترکیبی است از زمانهای گذشته و حال و به نوعی شکوه و جلال امروزی و زیبائی و سادگی گذشته را به تصویر می کشد. هتل های مدرن و ویلاهای چوبی قرار گرفته در حاشیه ساحل به همراه کاخهای زیبای مرمرین که در مجاورت قلعه های سنگی روستائی و دهکده های کوچک ماهیگیری قرار گرفته جذابیت این منطقه را دو چندان نموده است. گردش با قایق یکی از بهترین راههای تماشای اطراف تنگه بسفر است .
با گردش در این منطقه توسط قا یق که بصورت زیگزاگ حرکت می کنند شما این امکان را خواهید داشت تا تقریباً تمامی ساحلهای اطراف تنگه را از نزدیک مشاهده کنید. در صورت تمایل به گردش با قایق در این نواحی از ایستگاه امین انو سوار بر کشتی شوید.هزینه گردش با کشتی در این منطقه علیرغم زمان 6 ساعته آن بسیار مقرون به صرفه می باشد. درصورت تمایل به استفاده از قایقهای اختصاصی جهت گردش ، در اطراف منطقه خلیج آژانسهای مخصوصی وجود دارد که با مراجعه به آنها می توان به سیاحت پرداخت. در این آژانسها تورهای نیم روزه شبانه یا روزانه دایر می باشد

 

 برج دختر استانبولیکی از بناهای زیبا و دوست داشتنی در میان مردم شهر استانبول و توریستان است که در تنگه بسفر قرار گرفته است . این برج بر اساس افسانه ای قدیمی نامگذاری شده که بر طبق آن ، پیشگویی از گزیده شدن دختر امپراطور بیزانس توسط مار خبر می دهد و امپراطور برای اینکه دختر زیبا و دلبندش را از گزند مار و وقوع این اتفاق دور کند ، تصمیم می گیرد که او را به قلعه ای که برفراز صخره ها ساختند ، منتقل نمایند . ولی عاقبت دختر نگون بخت از طریق نیش ماری که در سبد انگور پنهان شده بود ، به کام مرگ می رود . برج دختر استانبولدر بین مردم سمبل عشق بوده و برای هنرمندان در زمینه های شعر ، نویسندگی و نقاشی ، الهام بخش بوده و هست . اما با گذشت قرن ها که از این برج به عنوان فانوس دریایی استفاده می شد ، هم اکنون این مکان به رستوران و کافه ای دنج با چشم اندازی بی نظیر تبدیل گشته و مورد اقبال و توجه گردشگرانتور ترکیهو تور استانبولواقع شده است .

کجا با این عجله؟سوالچشمکهنوز سفرمان تمام نشده برای دیدن سایر مناطق زیبای استانبول به ادامه مطلب تشریف ببرید خوش میگذرهچشمک

 

 


مسجد ایاصوفیا

مسجد ایا صوفیادر استانبول یکی از مکان های دیدنیدرسفر ترکیهبه شمار می رود . این مسجد در ابتدا کلیسا و عبادتگاه مسیحیان بود که در سال 532 میلادی به دستور کنستانتین اول و در زمان امپراطوری بیزانس بنا شد . در ژانویه همان سال براثر شورش مردم استانبول ، کلیسای ایاصوفیا آتش گرفت و خسارت زیادی به آن وارد گردید . پس از بازسازی و مرمت آن در سال 562 ، به فرمان امپراطور جاستینیان اول کلیسا دوباره فعال شد . در سال 1453با تصرف شهر توسط ترک های آتامان ، به فرمان سلطان محمد دوم این کلیسا به مسجد مبدل گشت و اولین نماز جمعه را در آن برپا کردند . ارتفاع گنبد این مسجد تاریخی از زمین 55 متر و قطرآن 31 متر است . در نهایت وبا گذشت سال ها ، به صلاح دید مصطفی کمال آتاتورک ، بنیان گذار جمهوری ترکیه ، مسجد ایا صوفیابه موزه تبدیل شد و همه ساله بیش از یک میلیون گردشگر تور ترکیهوتور استانبولبه عنوان یکی از جاذبه های دیدنی شهر از آن بازدید می کنند.

 

 مسجد سلطان احمد (مسجد آبی)

سلطان احمد همیشه می خواست مسجدی بسازد که با مسجد ایاصوفیه رقابت کند  این مسجد یکی از زیباترین شاهکارهای معماری اسلامی است. این مسجد به علت وجود کاشی‌های آبی رنگ درطراحی داخلی به «مسجد آبی» شهرت دارد.این مسجد طی سالهای1609تا 1619 به دستور سلطان احمد اول بنا شد و به همین دلیل پس از مرگ وی مسجد را مسجد سلطان احمد نامیدند. وی درهمین مسجد دفن شده‌است.
 
این مسجد در چند قدمی کاخ توپکاپی  قرار دارد، کاخی که محل اقامت پادشاهان عثمانی تا سال 1835 بود و فقط تاساحل بسفر چند دقیقه‌ای فاصله دارد. اگر از دریا به مسجد نگاه کنید، قبه‌ها و مناره‌های مسجد در بخش قدیمی شهر برجسته هستند و هدف سازندگان هم ایجاد چنین چشم انداز زیبایی بوده‌است.خیال باطل

این مسجد به عمد در مقابل عمارت ایا صوفیا ساخته شده تا نشان دهند که معماران عثمانی و مسلمان می‌توانند رقبای سرسختی برای اجداد مسیحی خود باشند. به هر حال هر  دوعمارت آثار تاریخی و معماری بسیار زیبائی هستند.

 

مسجد آبی در محله سلطان احمد واقع شده است. این مسجد همه روزه از ساعت 9 صبح تا 5 بعد از ظهر باز است. ورودی آن رایگان است، ولی در ساعات نماز به خصوص جمعه ها، ورود ممنوع است.

کاخ توپکاپی

کاخ توپکاپی استانبولکه در زمان امپراطوری عثمانی ، در محل تلاقی تنگه بسفر ، خلیج طلایی و دریای مرمره  ، در سال 1478 بنا گردید یکی از مکان های دیدنی استانبول به شمار می رود . این کاخ تاریخی متعلق به قرن 15 تا 19 بوده که توسط سلطان محمد فاتح بنیان گردید و شامل باغی زیبا و عظیم  می باشد . سمت راست کاخ نمایشگاهی از وسایل قیمتی دوران امپراطوری عثمانی و سمت چپ آن حرمسرا قرار دارد . در بخش دیگر کتابخانه احمد سوم و نمایشگاهی از لوازم خانواده سلطنتی است که در بردارنده جواهراتی نفیس می باشد . ردای حضرت محمد نیز در بخش میانیکاخ توپکاپینگه داری شده که مورد توجه گردشگرانتور ترکیهوتور استانبولواقع شده است .

کاخ دولما باغچه

کاخ دولما باغچهکاخی تاریخی و با شکوه است که در قسمت ساحل اروپایی استانبول در تنگه بسفر قرار گرفته و در اواسط قرن 19 میلادی توسط سلطان عبد المجید اول بنا گردید . این کاخ 600 متری که یکی ازمکان های دیدنی استانبولبه شمار می رود ، دارای 56 ستون و چلچراغی عظیم با وزنی معادل 5.4 تن است که 750لامپ داشته و مورد توجه و اقبال گردشگرانتور ترکیهوتور استانبولقرار دارد . 10 نوامبر سال 1938 آتاتورک در ساعت 9:05 چشم از جهان فرو بست و از آن تاریخ به بعد تمام ساعت های کاخ دولما باغچهروی این زمان ثابت شد و تغییر نکرد .

برج گالاتا

برج گالاتا در استانبولیکی از قدیمی ترین برج های جهان و بناهای تاریخی معروف در استانبول به شمار می رود که در سال 528ساخته شده و به قرون وسطی تعلق دارد . از قسمت بالای برج چشم اندازی زیبا و ناب از تنگه بسفر ، پل بغاز و خلیج هورن را می توان دید . بسیاری از گردشگران تور ترکیهوتور استانبول  از این مکان دیدنیاستانبول بازدیدمی کنند . ساختمان برج  در سال 1348 با سنگ باز سازی شد و به برج مسیح شهرت یافت که در قرن 15 از آن برای زندان و بعد ها به عنوان مکانی جهت دیده بان آتش سوزی ها استفاده می شد . برج گالاتاشامل 9 طبقه است که کلاه استوانه ای آن 70 متر از سطح زمین ارتفاع داشته و وزن آن را10  هزار تن تخمین زده اند .

کاخ چراغان

کاخ چراغان استانبولدر تنگه خلیج ، که بهترین و مناسب ترین مکان برای ساخت قصر و کاخ بزرگان به شمار می رفت ، بنا شد . دستور ساخت این کاخ توسط سلطان عبدالعزیز و با دستان هنرمند معمار سرکیس ، در سال 1871 میلادی صادر شد .کاخ چراغان، علاوه بر قدمت تاریخی از معماری بسیار زیبا و منحصر به فردی برخوردار بود که  با چوب ، سنگ های مرمر ، ستون های حجاری شده ، فرش هایی نفیس و مبلمانی که در ساخت آن از  آب طلا و صدف استفاده شده  و درهای معبد گونه ، آن را طراحی و تزیین کرده بودند . متاسفانه این بنای عظیم در سال 1910سوخت و تا مدت ها به ویرانه ای تبدیل گشت . سرانجام پس از تعمیرات و رسیدگی به ساختمان این کاخ مجلل و افزودن تاسیساتی خاص ، این کاخ به هتلی 5 ستاره مبدل شد و هم اکنون علاقه مندان به بناهای تاریخی و گردشگرانتور ترکیهو تور استانبولاز آن استقبال می نمایند .

 

قلعه روملی حصار استانبول

روملی حصار استانبولدر ساحل روملی و تنگه بسفر واقع شده است که یکی از قلعه های با قدمت  و شناخته شده در ترکیه به شمار می رود . این مکان دیدنی در استانبولدارای معماری منحصر به فرد و زیبایی بوده که توسط سلطان محمد فاتح و در سال 1452 ، قبل از تسخیر استانبول و در مدت چهار ماه بنا گردید . ارتفاع دیوار های این قلعه تاریخی و مستحکم به 82 متر می رسد و ساخت آن به منظور فتح قسطنطنیه بوده است . هم اکنون قلعه روملی حصار استانبول با دارا بودن موزه روباز و یک سالن آمفی تئاتر فعال ، به مکانی جهت بازدید علاقه مندان به آثار تاریخی و گردشگران تور ترکیه و تور استانبول مبدل شده است .


شیوا نوشت:جاذبه های توریستی استانبول بسیار زیادند نمی خواهم شما را از این خسته تر کنم بنابراین در پست بعدی در مورد غذاهای ترکیه دو بازار مهم ترکیه و همچنین بخش اسلامی موزه توپکاپی برایتان خواهم نوشت واااااااااای از بخش اسلامی موزه توپکاپی و وسایلش که دل عربستانی ها را بدجوری سوزانده عربستانی ها به کشور ترکیه پیشنهاد کردند 50 سال نفت رایگان به آنها بدهند ولی در ازای آن اشیاء موزه اسلامی ترکیه را که شامل عصا و ردا و دندانها و کفش حضرت محمد و بسیاری وسایل دیگر موزه را به آنان برگردانند اما کشور ترکیه قبول نکرداز خود راضیچون از بازدید توریستها خیلی خیلی بیشتر پول در می آورد 50 سال نفت که چیزی نیست.تا پست بعدی خدانگهداربای بای

سیمین بهبهانی هم رفت

$
0
0

عاقبت خاک گل کوزه گران خواهیم شد-سیمین بهبهانی هم رفت -بانوی غزل روز (سه‌شنبه، 28 مردادماه 93) در سن 87سالگی بر اثر ایست قلبی و تنفسی دار فانی را وداع گفت.ناراحتاو رفت همه روزی می رویم اعمالمان مهم است خاطراتمان و آنچه که از خود بر جای می گذاریم.

سیمین بهبهانی‌ متولد‌ 28 تیرماه سال 1306 در تهران، به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های تازه به «نیمای غزل» معروف است.

سیمین خلیلی معروف به «سیمین بهبهانی» فرزند عباس خلیلی (شاعر، نویسنده و مدیر روزنامه اقدام) بود. او ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و به نام خانوادگی همسر خود شناخته شد ولی پس از او با منوچهر کوشیار ازدواج کرد.

سیمین که در سال 1337 وارد دانشکده حقوق شد، سال‌ها در آموزش و پرورش با سمت دبیری کار کرد.

«سه‌تار شکسته»، «جای پا»، «چلچراغ»، «مرمر»، «رستاخیز»، «خطی ز سرعت و از آتش»، «دشت ارژن»، « گزینه اشعار»، «آن مرد، مرد همراهم»، «کاغذین‌جامه»، «کولی و نامه و عشق»، «عاشق‌تر از همیشه بخوان»، « شاعران امروز فرانسه»، «با قلب خود چه خریدم؟»، «یک دریچه آزادی»، «مجموعه اشعار» و «یکی مثلا این‌که» از جمله کتاب‌های منتشرشده توسط این شاعرند.

در 1378 سازمان جهانی حقوق بشر در برلین مدال کارل فون اوسی یتسکی را به سیمین بهبهانی اهدا کرد . در همین سال نیز جایزه لیلیان هیلمن / داشیل هامت را سازمان نظارت بر حقوق بشر (HRW) به وی اعطا کرد.تشویق

بهبهانی، در روز دوشنبه 17 اسفند 1388 هنگامی که قرار بود برای سخنرانی درباره درباره فمینیسم در روز جهانی زن به پاریس برود، با ممانعت ماموران امنیتی روبرو شد. ماموران با توقیف گذرنامه بهبهانی، به او اعلام کردند که ممنوع الخروج است.تعجب

سیمین بـِهْبَهانی نویسنده و غزل‌سرای معاصر ایرانی است. او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه به «نیمای غزل» معروف است.

سیمین بهبهانی از موثر ترین و مبتکرترین شاعران عرصه غزل معاصر بود .وی شاعری را از آغاز جوانی با سرودن غزلها و چهارپاره هایی کلاسیک و رمانتیک اغاز کرد که غالبا دارای مضامین عاشقانه و عواطف عریان زنانه - احساسات انسان دوستانه بود ند .رفته رفته از دهه سی به بعد تحت تاثیر اشعار نو پردازان  رگه هایی از زبان و تخیل تازه ی رمانتیک در غزل های او پدیدار شد بعد ها مجموعه ی غزل رستاخیز ، تلاش موفق او را در تلفیق روح تغزلی با نگرش و محتوای اجتماعی به نمایش گذاشت .روحش شاد.

چه رفت بر زبان مرا؟  
که شرم باد از آن مرا!
به یک دل و به یک زبان،  
دوگانگی چرا کنم؟
ز عمر، سهم بیشتر  
ریا نکرده شد به سر
بدین که مانده مختصر،   
دگر چرا ریا کنم؟... سیمین بهبهانی

***

یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم
گوید میفزا قهر خود ، گویم بخواهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم سیمین بهبهانی (این شعرش را خیلی خیلی دوست می دارمقلبواقعا زیباست همه اشعارش زیباستخیال باطلتشویق)

 ***اشعار سیمین بهبهانی

ننوازی به سرانگشت مرا ساز خموشم
زخمه بر تار دلم زن که در آری به خروشم...
من زمین گیر گیاهم، تو سبک سیر نسیمی
که به زنجیر وفایت نکشم هرچه بکوشم...
تو و آن الفت دیرین ،من و این بوسه شیرین
به خدا باده پرستی ، به خدا باده فروشم... سیمین بهبهانی

 ***

دارا جهان ندارد،                   سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در                   هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکید          البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند،                     آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند                     آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو               گرز گران ندارد
روز وداع خورشید،                  زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان،                   نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا                    نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما                   تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها                    بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز                   میهن جوان ندارد
دارا ! کجای کاری                  دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند                 دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی                 فریادمان بلند است
اما چه سود،                       اینجا نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است       این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس              شیر ژیان ندارد
کو آن حکیم توسی                شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما                 دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش               ای مهرآریایی
بی نام تو ، وطن نیز               نام و نشان ندارد سیمین بهبهانی

 ***

باور نداشتـم که چنین واگذاریم
در موج خیز حادثه تنهـا گذاریم
آمد بهار و عید گذشت و نخواستی
یک دم قدم به چشم گـهر زا گذاریم
چون سبزه دمیده به صحرای دور دست
بختم نداد ره که به سر پا گذاریم
خونم خورند با همه گردنکشی کسان
گر در بساط غیر، چو مینــا گذاریم... سیمین بهبهانی

 ***

گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم
گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم
گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم
گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم
گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم
گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم
گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم سیمین بهبهانی

 ***

گر سرو را بلند به گلشن کشیده اند
کوتاه پیش قد بت من کشیده اند 
زین پاره دل چه ماند که مژگان بلند ها
چندین پی رفوش ، به سوزن کشیده اند
امروز سر به دامن دیگر نهاده اند
آنان که از کفم دل و دامن کشیده اند
آتش فکنده اند به خرمن مرا و ، خویش
منزل به خرمن گل و سوسن کشیده اند
با ساقه ی بلند خود این لاله های سرخ
بهر ملامتم همه گردم کشیده اند
کز عاشقی چه سود ؟ که ما را به جرم عشق
با داغ و خون به دشت و به دامن کشیده اند... سیمین بهبهانی

 ***

خواهم چو راز پنهان، از من اثر نباشد
تا از نبود و بودم، کس را خبر نباشد
خواهم که آتش افتد، در شهر آشنایی
وز ننگ ِ آشنایان، بر جا اثر نباشد
گوری بده، خدایا! زندان پیکر من
تا از بهانه جویی، دل دربدر نباشد... سیمین بهبهانی

 ***

چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی
چو جان، ‌نهان شده در جسم پر ملال منی
چنین که می‌گذری تلخ بر من، از سر قهر
گمان برم که غم‌انگیز ماه و سال منی
خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام
لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی ... سیمین بهبهانی

شیوا نوشت: داستان زیبای مرد و مرگ

مردی در حال تماشای تلویزیون بود که ناگهان مرگ به سراغش آمدنگران
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ...

مرد آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد ...بامن حرف نزنمشغول تلفن

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ...

اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ...نیشخند

مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره ...

توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ...

مرگ وقتی شربت رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت ...خواب

مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...از خود راضی

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی خستگیم در رفت!

بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم!عینکنیشخندزبان


نتیجه اخلاقی :در همه حال منصفانه رفتار کنیم و بی جهت تلاش غیرممکن نکنیم همیشه عاقل باشیم البته یادمون باشه که مرگ همیشه نزدیک ماست به وصیت مرده ها عمل کنیم به هیچ مرده ای بی احترامی نکنیم و پشت سرش حرف نزنیم خداوند همیشه ناظر بر اعمال ماست.فرشته مرگ ممکنه پشت در باشه پس تا فرصت داریم همه با هم آشتی کنیم آقای فیلتر هم قهر نباشه آخه وقتی در حال تحقیق بودم صفحات مربوط به خانم بهبهانی فیلتر بودنیشخندهمه با هم دوست باشیم و آشتی کنیملبخندمهربونی صفت زیبای خداست.قلب

میلاد امام رضا(ع) مبارک-اختلاف شیعه و سنی ممنوع!!!

$
0
0

اختلاف شیعه و سنی ممنوع!!!بازنده

اهل سنت شیعیان را به شرک متهم می کنند توسل به ائمه اطهار و درخواست حاجات از غیرخدا را شرک می دانند اما شیعیان توسل به ائمه را وسیله ای برای شفاعت و نزدیکی به خدا می دانند.بدیهی است که انسان خیلی وقت ها طلب و درخواست خود را از یک رئیس کل به وسیله معاونین یا روابط عمومی به گوش او می رساند.:) البته در مثل مناقشه نیست.نیز در آیه 97 سوره یوسف مى‏خوانیم که: برادران یوسف از پدر تقاضا کردند که در پیشگاه خداوند براى آنها استغفار کند و یعقوب نیز این تقاضا را پذیرفت. در آیه 114 سوره توبه نیز موضوع استغفار ابراهیم در مورد پدرش آمده که تاثیر دعاى پیامبران را در باره دیگران تایید مى‏کند .

اما اهل سنت توسل را اینگونه بررسی می کنند:
1) وقتی دعایی میکنیم فرض میکنیم که پیامبر (یا هر بزرگ دیگری) میشنود ولی (معاذالله) الله نمیشنود ، که این کفر است .
2) یا هر دو ( یعنی الله و پیامبر ) دعای ما را میشنوند که دیگر توسل و واسطه معنی ندارد و وسیله شدن پیامبر در این میان و گفتن دعای ما نزد الله برای پروردگار تکراریست ، چون الله خود این را شنیده و تعریف پیامبر را نمی خواهد .
3) یا اینکه ؛ طبق آیه قرآن مردگان نمیشنوند و فقط این الله است که میشنود . 
124000 پیامبر آمدند تا به ما بفهمانند : « ایاک نعبد و ایاک نستعین » . چطور امکان دارد که خدا جواز توسل  را داده باشد ولی صراحتاً بگوید : «ایاک نستعین» ؟!!!
منظور از وسیله در جواز توسل : نماز ، روزه ، زکات ، حج ، جهاد و اعمال نیکوست . ما با این اعمال میتوانیم به خدا نزدیک شده و خواسته هایمان را به او بگوییم نه با «یا علی» و «یا پیامبر» و «یا حسین»

علم می گوید:انسان موجودی دوبعدی است ماهیت روح و توانایی های آن و مباحث متافیزیک بر هیچکس پوشیده نیست.پس وجود ارواح و فرشتگان و موجودات ماوراء الطبیعه غیرقابل انکار است.

شیوا می گوید:فقط خدا« ایاک نعبد و ایاک نستعین »  آری 124000 پیامبر آمدند تا به انسان بفهمانند که فقط خدا را پرستش کند و خدا از رگ گردن به انسان نزدیک تر است او شنوای مطلق است و دعاهای بندگان را می شنود پس تنها او را می پرستیم و تنها از او یاری می جوئیم  اما اگر از شدت گناه -ارتباطمان با خدا قطع شده و در بلک لیست خداوند قرار گرفته ایم چه کنیم؟موبایلمان آنتن نمی دهد در بلک لیست قرار داریم خدا با ما قهر کرده و هر چه دعا می کنیم جواب نمی دهد ما هم می رویم نزد کسی که موبایلش آنتن می دهد و ارتباطش با خدا وصل است از موبایل او استفاده می کنیم خدا را صدا می زنیم معبودم پروردگار مهربانم به حرمت صاحب این موبایل که نزد تو خیلی عزیز است مرا ببخش می خواهم به تو نزدیک شوم دعایم را اجابت فرما اما عزیزان تا کی و چقدر برای ارتباط با خدا از ائمه استفاده کنیم چقدر موبایل دیگران را قرض بگیریم مگر ما اشرف مخلوقات نیستیم چه کنیم که مستقیم و بدون واسطه با خدا حرف بزنیم؟! خداوند مهربان است فرقی میان بندگانش نیست خودش فرموده آنکه با تقواتر است نزد او عزیزتر است .پس اگر موبایلمان آنتن نمی دهد و از خدا دور شدیم بهترین راه استغفار و طلب بخشش از خود خداست نه احدی دیگر - نام دیگر استغفار -توبه است زمانی که حضرت آدم توبه می کرد هیچ امام و پیامبری نبود که او را شفاعت کند تنها خدا را خواند خدا هم توبه اش را پذیرفت .خود امامان و پیامبران هم وقتی دعا می کردند فقط خدا را صدا می کردند مثلا امام جواد هرگز نمی گفت یا فاطمه یا محمد حاجتم را بده یا وقتی به صحیفه سجادیه نگاه کنیم امام سجاد از واژه الهی و ربنا استفاده کرد و اسم هیچ بنده ای را در کنار نام خدا ذکر نکرد.بازندهدر سریال یوسف پیامبر هم دیدیم وقتی یوسف تعبیر خواب ایناروس را به درستی بیان کرد و او پس از 3 روز از زندان آزاد شد از ایناروس خواست که نزد حاکم مصر از او شفاعت کند تا او را از زندان آزاد کنند که همان موقع فرشته وحی بر او نازل شد که ای یوسف چرا از غیرخدا کمک گرفتی؟مگر به پروردگار خود ایمان نداری؟! عزیزان اگر برادران یوسف از پدر خواستند که برایشان نزد خدا استغفار کند دلیلش این بود که مرتکب حق الناس شده بودند همانگونه که می دانید خدا هرگز حق الناس را نمی بخشد بلکه باید صاحب حق را راضی کرد پس نتیجه می گیریم اگر دل کسی را شکستیم و خدای ناکرده مرتکب گناه حق الناس شدیم باید دل صاحب حق را بدست آوریم تا خدا ما را ببخشد اگر انسانی با وجود گناه حق الناس هزاران بار هم خدا را بخواند و همه ارواح و انبیاء و اولیاء و فرشتگان را هم شفیع خود قرار دهد فایده ای ندارد فقط باید صاحب حق را راضی کند و دل او را بدست آورد تا اتصالش با خدا وصل شود و موبایلش آنتن بدهد.لبخند

اهل سنت عزیز-متافیزیک و موجودات ماوراء الطبیعه هم دروغ نیستند علم هم وجودشان را ثابت کرده اینگونه نیست که ارواح صدای ما را نمی شنوند و ما را نمی بینند بله فقط باید خدا را بخوانیم اما چه اشکالی دارد برای محمد و آل محمد هم صلوات بفرستیم و به روحشان هدیه کنیم؟لبخندیا برای هر روح پاکی دعا کنیم تا انرژی های مثبت را به سمت خود بکشانیم آری من هم با خرافه پرستی مخالفم دخیل بستن-کلید و قفل زدن به ضریح-سجده بر غیر خدا یا اینکه بگوئیم فلان امام فلانی را شفا داد اصلا درست نیست چون هیچ نیروئی بالاتر از خدا نیست اما اهل سنت عزیز آیا در معنای صلوات دقت کرده اید ؟صلوات یعنی دعا بر پیامبر و خاندان او-(خدایا بر محمد و آل او درود فرست)پس معنائی ندارد کلمه آل محمد را از صلوات حذف کنیم ما که بخیل نیستیم پس بر تعداد بیشتری از ارواح پاک درود می فرستیم تا انرژی های مثبت ارواح پاک را طبق قوانین متافیزیک در زندگی خود ببینیم.لبخند پس با صدای بلند اللهم صل علی محمد و آل محمد-

این جمله نه شرک است نه توسل به غیر خدا بازندهلبخندپس سلام و صلوات من بر امام رضا(ع)- ارواح-جواب سلام ما را می دهند و دعایمان می کنند نیازی به خرافه پرستی نیست.

دوست دارم نگات کنم تو  هم منو نگاه کنی من تو رو صدا کنم تو هم منو صدا کنی وقتی به زیارتت آمدم از راه دور سلامت می کنم و تو با لبخند جوابم را خواهی داد من مقابل ضریح تو کسی را هل نمی دهم من برایت سجده نمی کنم دخیل نمی بندم مهربانی ات الگوی من است من بخاطر مذهب -دل بنده ای را نمی شکنم خوب می دانم بنده ای که به خدا نزدیک است هرگز قلب بنده ای دیگر را آزرده نخواهد کرد.

عزیزانم لطفا  اینگونه به من نگاه نکنیدمژهاین پست هدیه ای ناچیز از طرف من به خداوند مهربان است خواستم بدین وسیله به او بگویم که تنها تکیه گاه من اوست  و  غیر از او هر چه وجود دارد وسیله است هدف فقط اوست.قلب

بهترین کتابهائی که خوانده ام

$
0
0

ایده این پست از وبلاگ عزیزدلم خانم خدائی گلم (وبلاگ معلم)برگرفته شده-موضوع:معرفی 5 تا از بهترین کتابهائی که خواندم خوشحالم که به این چالش فرهنگی دعوت شدم از خانم خدائی عزیز هم بسیار سپاسگزاری می کنم.قلب

کتاب -همان یار مهربان و دانا و بی زبانی است که همیشه به انسان وفادار است او هرگز خیانت نمی کند پس بیوفائی به این یار باوفا ممنوع !ممنوع!ممنوع!-کتاب غذای روح است.

پس از شاهنامه که شناسنامه و هویت هر ایرانی است به کتابهای رواشناسی-تاریخ-هنر و ادبیات علاقه بسیاری دارم.دوست باوفای من اهل غیبت و عصبانیت و حسادت نیست او همواره به من لبخند می زند و مرا دوست می دارد.لبخندهر وقت احساس میکنم دچار  رکود شده ام و دارم از زندگی عقب می مانم، خواندن یک صفحه از کتابهای آنتونی رابینز کافیست تا خود را دریابم و پرانرژی تر از همیشه دنبال هدف هایم حرکت کنم :)

 مجموعه شاه کلید موفقیت، یک مجموعه ی 12 جلدی ، با عناوین مختلفی مثل: زندگی هدفمند، مدیریت احساس، نیروی باورها، قدرت ایمان، ... . هر کتابش از دو بخش تشکیل شده، بخش اول شامل نوشته های خود آنتونی رابینز، و بخش دوم شامل گفتگوی آنتونی رابینز با نویسنده ای دیگر مانند : وین دایر، کنت بلانچارد، باربارا دی آنجلیس، ... . حجم کتابهای آنتونی رابینز  هم خیلی کمه، هر جلدش تقریبا 100-120 صفحه بیشتر نیست که یک روزه میتوان آن را به اتمام رساند .

اما یکی دیگر از نویسندگان محبوب من -خانم باربارا دی آنجلیس می باشد.کتابهایش بسیار شیرین و آموزنده می باشند.و اما قسمتهای منتخب از کتابهای او:

شخصیرا که برای مهرورزی انتخاب می کنید، به اندازه ی «روشی» که برای مهر ورزیدن و محبت کردن انتخاب می کنید، مهم است.

تفاوت یک ارتباط بدون تعهد و پایبندی با یک ارتباط مبتنی بر تعهد و پایبندی، همانند تفاوت اجاره کردن یک خانه و خریدن آن خانه می باشد. اکثر افراد، توجه کمتری به آپارتمان و منزلی دارند که مال خودشان نیست. اما زمانی که اولین خانه ی شخصی خودشان را خریداری می کنند، همه چیز دستخوش تغییر و تحول قرار می گیرد. در منزل خود بسیار محتاطانه رفتار میکنند. چهار چشمی مواظب رفتار و بازیگوشی های فرزندان و ... هستند که مبادا دیوار خانه کثیف و یا کمد گرانبهایشان دچار آسیب و صدمه شود.
زمانی که به معشوقه و یا همسرتان که عاشقش هستید، متعهد و پایبند می شوید، رفتار و برخورد متفاوتی از خودتان بروز می دهید چون اکنون قسمت بیشتری از وجودتان را در آن سرمایه گذاری کرده اید. این نوع برخورد و رفتار در حقیقت امکان رشد و پیشرفت را به ارتباط شما می دهد تا در یکسری از زمینه های بنیادی به شکوفایی برسد، در حالی که بدون تعهد و پایبندی به این امکان، دست نمی یافت. بنابراین مساله ی تعهد و پایبندی در یک رابطه از الزامات رشد آن محسوب می شود.

 «نکته ی کلیدی و اساسی در انتخاب همسر مناسب این است که به دنبال شخصی با شخصیت و رفتار خوب باشید نه شخصی که تنها از محبوبیت عمومی برخوردار است.»
بسیاری از ما مجذوب افرادی می شویم که دارای یک خصوصیت شاخص شخصیتی می باشند نظیر: توانایی آنها در خنداندن، نرمی و لطافت اخلاقی و رفتاری آن ها، علاقه مندی به دوچرخه سواری و ورزش های مختلف و ... در حالی که هر یک از این خصوصیات می توانند مفید و لذت بخش باشند اما در خوشبختی هیچ کدام از ما، تعیین کننده نخواهند بود. به همین خاطر شما بایستی به دنبال شخصیت و رفتار شخص باشید. این شخصیت و رفتار یک شخص موجب می شود تا متوجه نحوه ی برخورد درست خود با او و در نهایت چگونگی تربیت و آموزش بچه هایتان در آینده شوید. شخصیت و رفتار مبنای کلیدی هر ارتباط سالمی است. اگر رابطه را یک «کیک» فرض کنید، ویژگی های شخص مثل خامه و مواد افزودنی روی کیک هستند و رفتار و شخصیت شخص خمیر مایه کیک خواهند بود.

کتاب : آیا تو آن نیمه گمشده ام هستی؟ / نویسنده : باربارا دی آنجلیس / مترجم : آزاده سخایی منش

پی نوشت:خواندن این کتاب به کسانی که در شرف ازدواج هستند بسیار توصیه می شود آئین همسرداری جزو مهمترین بخش زندگی هر فرد است که متاسفانه توجه زیادی به این موضوع نمی شود باید یاد بگیریم به عنوان یک زن یا مرد چگونه با همسر خود ارتباط برقرار کنیم تا در دسته زنان و مردان بی هنر قرار نگیریم.تعجب نکنید سالها در کنار همسر با آرامش و دوستی زندگی کردن نوعی هنر است.چشمک

البته کتابهای رازهائی درباره زنان و رازهائی درباره مردان هم از همین نویسنده واقعا بی نظیر است.

- زمانی که مردان از مدت زمان آخرین باری که زنان را ملاقات کرده، یا با آن ها گپ دوستانه داشته اند مطلع نباشند و یا زمان رویدادهای مهم را از یاد برده باشند، زنان احساس طرد شدگی میکنند و تصور میکنند که مردان آنها را دوست ندارند.

- زنان این سهل انگاری و دیدگاه مردان نسبت به زمان را عدم توجه و تعهد تلقی می کنند و آنها یک سری جملات را در این خصوص بیان می کنند:
«اگر نامزدم مرا دوست دارد چطور تحمل کرد و سه روز به من زنگ نزد؟»
«اگر برایش مهم بودم پس چرا بعد از رسیدن به هتل به من زنگ نزد در حالی که می دانست من زود دلواپس و نگران می شوم؟»
«با وجود آنکه هفته هاست که لحظات عاشقانه ای در کنار هم نداشتیم، اما او به برنامه ریزی شب به یاد ماندنی عجله ندارد. احساس میکنم او دوست ندارد که خیلی به من نزدیک و صمیمی شود»
«من دوست دارم هر وقت که شبه در کنار نامزدم باشم اما او بیشتر به کارش مشغول است و اصلا به گذر زمان توجهی ندارد. احساس میکنم ارزش زیادی برای من قائل نمی شود.»
                        مردان محترم: قانون زمانی ده به یک را به خاطر بسپارید. اگر یک روز با نامزد یا همسرتان تماس نگیرید از نظر آنها ده روز است. اگر دو هفته رابطه ی عاشقانه با آنها نداشته باشید، گویی 20 هفته بوده است. اگر تنها یک ماه از آشنایی تان با زنی میگذرد او طوری با شما رفتار میکند که انگار ده ماه است از آشنایی تان می گذرد.
                                                                                                       
                                                                                                       


             کتاب : رازهایی درباره ی زنان / نویسنده : باربارادی آنجلیس / ترجمه : آزاده سخایی منش                                                                         

 و اما کتاب رازهائی درمورد مردان

زمانی که شما، مردان را مورد اتهام قرار می دهید که آنان فردی سرد و بی روح هستند و از احساس و عاطفه در آنها خبری نیست، از این غافل هستید که در مقابل، مردان تصور میکنند زن ها توانایی درک آن ها را ندارند و تنها کار زنان، انتقاد از مردان است، آن ها در مقابل این رفتار شما، ابتدا خود را از لحاظ عاطفی، به طور واقعی سرد میکنند تا از این راه، از شما انتقام گرفته باشند و در ادامه، آن قدر مقاومت میکنند تا هیچ گاه احساس و عاطفه مطلوب خود را، از آنان دریافت نکنید.

یا مثلا یه جای دیگه ای از کتاب گفته بود:

همواره به آنان این اطمینان را دهید که او را درک میکنید. چیزی که بیش از هر چیز دیگر، باعث ناراحتی مردها میشود، این است که متوجه شوند زن ها آنها را درک نمیکنند. دلیل این برداشت آنها، این است که تصور میکنند زنان، احساس و عاطفه ی آن ها را تائید نمیکنند.

و اما کتابهای دکتر علی شریعتی را نیز بسیار دوست می دارم-قسمتی از کتابهای ایشان

بحث برسر طرز آرایش و لباس و رفتارهای خاص و عادات و سلیقه هاست. مسائل انسانی برای هیچکدام  از طرفین کهنه و نو مطرح نیست؛ جنگ میان املیسم و «فکلیسم» است که هر کدام پیروز شوند، به نفع هیچکس نیست. یکی به دروغ، خود را «متمدن» می نامد و یکی ، به دروغ «متدین». و هیچ کدام نه به تمدن ارتباط دارند و نه به تدین. یکی تیپ ایده آلش را فاطمه و زینب می گوید و یکی زن اروپایی، و هر دو ، تهمت به هر دو است. که یا دروغ می گویند و یا با ایده آل هاشان بیگانه اند.

قسمتی از کتاب زن"فاطمه فاطمه است".

«مجهول ماندن» رنج بزرگ روح آدمی است. یک روح هرچه زیباتر است و هرچه داراتر، به «آشنا» نیازمندتر است. عارفان ما که می گویند:«عشق و حسن در ازل با هم پیمان بسته اند» از اینجاست. این فلسفه ی شرقی آفرینش است. حتی خداوند نیز دوست دارد که بشناسندش. نمیخواهد مجهول بماند. مجهول ماندن است که احساس تنهایی را پدید می آورد و درد بیگانگی و غربت را.

کتاب کویر

قرآن کتابی است که با نام «خدا» آغاز می شود و با نام «مردم» پایان می یابد! کتابی «آسمانی» است اما -برخلاف آنچه مومنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند- بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و اگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و جهاد و کمال! کتابی است که نام بیش از هفتاد سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از سی سوره اش از پدیده های مادی و تنها دو سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز!

کتابی است که حاملش یک امی است که، به تعبیر خود قرآن، نه کتاب می دانسته و نه قرآن می شناخته و نوشتن و خواندن نمی توانسته و آنگاه به مرکب سوگند می خورد و به قلم و به نوشته. کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل مقایسه نیست، کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم! تعلیم انسان با«قلم»! آن هم در جامعه ای بدوی و قبایلی، که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست!

این کتاب را از آن روزی که به «حیله دشمن» و به «جهل دوست»، «لایش» را بستند، «لایه» اش مصرف پیدا کرد و وقتی «متنش» متروک شد، «جلدش» رواج یافت و از ان هنگام که این کتاب را - که خواندنی نام دارد - دیگر نخواندند، برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت؛ از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله ی شفای امراض جسمی چون کمردرد و باد شانه شد، و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر، در خواب گذاشتند و بلاخره اینکه می بینی، اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار ارواح گذشتگانش می کنند و ندایش از قبرستان های ما بگوش می رسد، از آن است که نمی دانی برادر و خواهر روشنفکر من! نمی دانی که چه کوشش ها کردند تا آن را از میان زنده ها دور کنند و اثرش را از زندگی قطع کنند و ندایش را، هم در صحنه ی «جهاد» خاموش کنند و هم در حوزه های «اجتهاد»!

گفتند قرآن را از ریشه«قَرَءَ» مگیرید، از «قرن» بگیرید و نتیجه اش این که «کتاب خواندن» نیست، کتاب «همراه داشتن»، و «بخود چسباندن» است. گفتند: اسراری را که فقط در نقطه ی زیر«ب» در بسم الله نهفته است، اگر کسی بخواهد تفسیر کند یک عمر کفاف نمیدهد! گفتند: قرآن هفتاد بطن دارد و هر بطن آن باز هفتاد بطن و همینطور! این درست است اما این را طوری معنی کردند که یعنی نباید نزدیکش رفت، یعنی هرکس قرآن را گشود و خواند و در آن اندیشید و از آن چیزی فهمید محکوم شود و هر چه از آن فهمیده مطرود و مشکوک اعلام شود.

                                                                                                      
                                                  کتاب : پدر! مادر! ما متهمیم / نویسنده : دکتر علی شریعتی


دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا، دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را… 
این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی! باید آدمش پیدا شود! 
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد! 
سنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند! فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بکشی‌اش… 
شروع می‌کنی به خرج کردنشان! توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی ،
توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد ،اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند 
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود، اگر استدلالی کرد که تکانت داد 
در سفر اگر شوخ و شنگ بود، اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد 
برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی، برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی، یک با من می‌مانی؟ بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن ،به اعتماد آدم‌ها! سواستفاده کردن، به پیری و معرکه‌گیری… 
اما بگذار به سن تو برسند! بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند. غریب است قصه دوست داشتن ... 
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن، وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ،
و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده، به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر. 
تقصیر از ما نیست تمامی قصه های عاشقانه اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند...

                                                                                                       دکتر علی شریعتی

اما این روزها کتاب بیچاره تبدیل به صندلی کاربران اینترنت شده است.نیشخنددنیای مجازی عرصه را بر کتاب مهربان و وفادار -تنگ کرده ما هم عجب خیانتگرانی هستیمنیشخند

کتاب های جلال آل احمد مخصوصا کتاب مدیر مدرسه از ایشان هم واقعا خواندنی ایست البته کتابهای بیشماری مدنظرم هست که مجال معرفی نیست.امیدوارم همین مقدار مثمرثمر واقع شده باشد.یول

کتاب دربار ناصرالدین شاه که اسم نویسنده اش را به یاد ندارم ولی نکته جالبش این بود که مظفرالدین شاه با وجود آنهمه زن درباری به لواط با پسر 14 ساله ای علاقه فراوان نشان می داد.وقتی تاریخ را بخوانیم هرگز جلوی مطبوعات خارجی با وقاحت اعلام نمی کنیم که همجنس بازی در ایران وجود نداردبازنده اعمال نیک و بد در همه جای دنیا وجود دارند تعصبات بیجا معنی ندارد.مهمترین سخنم با کسانی است که تاریخ را از کتابهای دانش آموزان حذف و تحریف می کنندبازندهدست نگه دارید تاریخ-هویت یک ملت است فقط دلقکها بالای صورتشان ابرو نقاشی می کنند روی صورت تاریخ هرگز نقاشی نکنید بلکه از آن عبرت بگیرید.  لبخند                                                                                                        


سخنان عجیب زن پوشیه پوش درباره اشعه چشم مردان!

$
0
0

پخش زنده مصاحبه با دو زن یک خانواده که به خاطر پوشش نامرسوم آنها که حتی چشم هایشان به خاطر حجاب سخت آنها دیده نمی شد، به سرعت در شبکه های اجتماعی جلب توجه کرد.

 تصور کنید که آن طفل معصوم که در بغل مادر است از خواب بیدار شود چقدر خواهد ترسید


به گزارش انصاف نیوز، در برنامه این هفته «زنده باد زندگی» با اجرای محمدجعفر خسروی که هدف این قسمت آن «ترویج سبک زندگی ایرانی اسلامی» عنوان شده بود، خانواده یک روحانی به نام محمد صادقی 43 ساله، شامل همسر، دختر و دامادش و نیز دو پسر کودک و یک نوه اش حضور داشتند.

زهرا، یکی از دختر خانواده در 12 سالگی عقد کرده و در 14 سالگی ازدواج کرده و 16 سالگی صاحب فرزند شده است. داماد خانواده نیز طلبه است و در بخشی از این برنامه شرکت کرد.

پوشش کامل سیاه رنگ همسر آقای صادقی و دخترش زهرا در این برنامه زنده تلویزیونی، بسیار جلب توجه کرد؛ حجاب مادر به گونه ای بود که چشم ها به سختی دیده می شد و نوک انگشت ها نیز پیدا بود. اما دختر او که دستکش سیاه در دست داشت، حتی چشمانش هم دیده نمیشد.

یکی از پرسش های مجری از صادقی، درباره تماشای تلویزیون در خانه بود که صادقی گفت تلویزیون نمی بینند، اما به جای آن از اینترنت استفاده می کنند.

 گفتنی است خانمی که در این برنامه با پوشیه حاضر شده بود در توحیه علمی کارش گفت: از چشمان مردان اشعه ای ساطع می شود که اگر به صورت زن بخورد پیری زودرس می آورد!تعجب

سخن شیوا با زن پوشیه پوش و بانوان ایرانی

بانوی پوشیه پوش اینجا ایران است عربستان نیست.نیشخندما بانوان ایرانی هستیم نه زنان داعشی! من شیوا یک دخترآریائی و ایرانی ام و در چشمان پدر و برادر خود نور عشق و زندگی را می بینم و هر روز زیباتر و شکوفاتر از قبل خواهم شد.من با گذاشتن پوشیه هرگز باعث رعب و وحشت هموطنان و فرزندانم نخواهم شد زن ایرانی لولو نیست.بازندهاو لباس مناسب زنان را می پوشد و در جامعه پا به پای مردان ظاهر می شود.من به حجاب رنگی و زیبای بانوان ایرانی احترام می گذارم چرا فقط مشکی؟! چه کسی گفته مشکی رنگ عشقه؟!خداوند مهربان جهان را رنگی آفریده نه فقط مشکی-مشکی رنگ پرهای کلاغ است رنگ سیاه نشانه غم و اندوه و عزاست .حجاب رنگی هم زیباتر است و هم در روحیه بانوان تاثیرزیباتری دارد 

 

واقعا زیباتر نیست؟

مطالعه شما اشتباه است علم درباره اشعه خطرناک چشم مردان نگفته بلکه درباره  رنگ سیاه در گرمای تابستان می گوید که این رنگ گرمای خورشید را به خود جذب می کند و باعث گرمای بیشتر می شود رنگ سیاه آمار گرمازدگی و هزینه دارو و درمان را بالا می بردنیشخندبانوی پوشیه پوش جالب است که شما  با این اعتقاد هرگز به چشمان همسر خود که او نیز یک مرد است نگاه نمی کنید که مبادا پیر و فرسوه شوید-نه عزیزم شیوا با صدای بلند می گوید نگاه کردن به چشمان همسر عشق می آفریند و عشق موجب جوانی و زیبائی می شود نه پیری!چشمها با یکدیگر سخن می گویند و در سکوت -واژه های عاشقانه رد و بدل می کنند.خداوندا بخاطر این نعمت بزرگ از تو سپاسگزاریم عزیزم  اشعه خورشید باعث پیری زودرس می شود نه اشعه چشم مردان

من از آقای ضرغامی رئیس سازمان صدا و سیما که از نظر من بزرگترین نهاد تاثیر گذار فرهنگی در کشور است سوالی دارم و آن اینکه واقعا جامعه آرمانی شما این است که همه زنان تمام قد مشکی پوش بشوند و در 12 سالگی ازدواج کنند؟ یعنی شما فرزندان خودتان را هم به همین شکل تربیت کرده اید؟!

عروس و داماد سر سفره عقد- آئین همسرداری

$
0
0

بعد از 3 بار گل چیدن و گلاب آوردن با اجازه بزرگترها "بله" هوراتشویق

ولی این پایان قصه نیست... جناب آقای داماد- امروز با لباس سفید عروسی کنار زیباترین سفره و خنچه عقد در کنار شما هستم و با هزاران امید و آرزو قدم به خانه شما می گذارم.من امروز زیباترین زن این مجلس هستم. و تو دستانم را می بوسی و زیبائی ام را تحسین می کنی.از خود راضیعزیزم من هرگز نمی خواهم برایت موجودی تکراری و بی ارزش شوم هرگز نمی توانم وجود زن دیگر را در قلب تو تحمل کنم.امروز پای سفره زیبای عقد با تو عهد می بندم در غم و شادی- فقر و ثروت و سلامتی و بیماری در کنارت باشم.

 

تو نیز با من پیمانی مردانه و راستین ببند که هرگز به من خیانت نکنی هرگز مرا با زنان دیگر و هنرپیشه های زیبا و خوش اندام فارسی1 مقایسه نکنی.سوگند یاد کن که هرگز زنان بی هویت و هرزه خیابان را به پاکی و نجابت من ترجیح نخواهی داد.با من بمان عزیزم. من امروز عروس تو چراغ خانه تو شده ام.

قناعت پیشه کن مبادا به چلچراغ بیندیشینیشخندچشمانت ضعیف خواهند شد.یولبا من مهربان باش به احساسات زنانه ام توجه کن.من بانوی ایرانی ام به من وفادار باش آنگاه خواهی دید که همه هستی ام را فدای تو خواهم کرد.

مقایسه چرا؟؟!!!سوالهنرپیشه های زن هالیوود و شبکه های ماهواره ای بدون آرایش و گریم- زشت ترین زنان دنیا هستند اگر بخواهی من هم مانند آنها گریم خواهم کرد آنگاه خواهی دید هزاران برابر زیباتر از آنان خواهم شد.از خود راضیولی عزیزم در آنصورت تو دیگر نمی توانی بعدازظهرها به استراحت و خواندن روزنامه بپردازی آنگاه ناچاری شغل دومی برگزینی تا هزینه های گزاف آرایشگاه و گریم و هزاران چهره شدن مرا بپردازیخندهآیا حاضری؟؟؟

داماد از ترس رفته گل بچینهنیشخند

شوهرعزیزم هرگز زیبایی و اندام مرا با جنیفر لوپز و آنجلینا جولی و سایر هنرپیشه ها مقایسه نکن.اگر بخواهی مانند آنان خوش اندام خواهم شد به شرط آنکه جنابعالی شبها نیز کار کنی تا من بتوانم با هزینه اش به بهترین باشگاهها -استخر و سونا و جکوزی بروم تا به هیکل و اندام رویائی تو دست یابم .خیال باطلبرای بار دوم آیا حاضری 24 ساعت در شبانه روز کار کنی تا شاهد زیبائی و هزار چهره شدنم مانند زنان هالیوودی باشی؟؟؟؟نیشخند

داماد بیچاره کم آورده سردرد گرفته بنابراین رفته گلاب بیارهخنده

عزیزم خیانت ممنوع - یک دل و دو دلبر ممنوع- عشق مثلثی ممنوع-همیشه وفادار و صادق باش تنوع طلبی ممنوع اگر بخواهی با گریم و هزینه های گزاف خود را به هزاران چهره تغییر خواهم داد حالا برای بار سوم اگر زن هالیوودی و زیبا می خواهی باید 24 ساعت شبانه روز کار کنی حاضری عزیزم؟؟؟

داماد بیچاره نگاهی به جیب خالی خود انداخت و آنگاه گفت:"بله"  یک تار موی بانوی نجیب و پاکدامن و عروس خانه ام را به هزاران زن هالیوودی و خیابانی نخواهم داد.

پیوندتان مبارک امیدوارم همه نوعروسان و آقادامادهای عزیز خوشبخت باشند.این پست تقدیم به مینا و همسرش محمدرضای عزیز-امیدوارم سالهای سال در کنار هم خوشبخت باشید.هوراتشویق

کجا با این عجله ؟ادامه مطلب  آئین همسرداری را هم بخوانیدچشمک

آئین همسرداری

داشتن ازدواج موفق و تفاهم در زندگی زناشویی -آرزوی همه جوانان است.تفاهم در زندگی مشترک ربطی به تحصیلات بالا و سطح سواد افراد ندارد هر فردی اگر بخواهد می تواند با شریک زندگی خود به تفاهم برسد به شرطی که خودخواه نباشد و آنچه برای خود می پسندد برای همسر خود نیز بپسندد.هیچ فردی کامل نیست و در نتیجه خانواده و زندگی بی نقص معنایی ندارد.

آقایان بخوانند

1.شریک زندگی خود را بشناسید در پی آن باشید که پیدا کنید چه چیزهایی باعث خوشحالی-سرگرمی - ترس و نگرانی همسرتان می شود.اهداف- مشغولیت ها- آرزوها و باورهای همسرتان کدامند؟؟

2.تعریف ها و تمجیدها را بیشتر کنید

همه کارشناسان متفق القولند که مردان از راه چشم و زنان از راه گوش عاشق می شوند.خداوند زبان را آفریده تا از آن بهره درست ببرید آیا خیلی سخت و جانکاه است هر روز به همسرتان بگوئید دوستش دارید؟بگوئید او تنها ملکه شماست؟سخت است نکات مثبت در زیبایی و اخلاق او را هر روز برایش بازگو کنید؟؟؟هزینه پیام کوتاه خیلی زیاد نیست آیا سخت است چندین بار در روز برای همسرتان پیامهای زیبا و عاشقانه بفرستید؟؟؟؟سخت است از بانوی خانه خود تعریف و تمجید کنید؟؟؟اگر سخت نیست پس چرا کوتاهی و سهل انگاری می کنید؟؟؟کلافهعصبانی

 

3. وقت بیشتری را در کنار همسر خود بگذرانید

زمانی را برای گفتگو- تفریح - رفتن به سینما یا پارک اختصاص دهید خانمها از اینکه همسرشان به آنان توجه کنند لذت می برند.

4.به او فرصت دهید تا رضایت خاطرتان را فراهم کند

هیچ کس کامل نیست اگر همسرتان آشپزی بلد نیست اگر اندام او پس از زایمانهای مکرر زیبائی اش را از دست داده اگر در برخورد اجتماعی دچار مشکلاتی است اگر در ابراز مسائل عاطفی و برآوردن نیازهای شما دچار مشکل است و... دست نگه دارید به او فرصت بدهید تا خودش را پیدا کند و بتواند رضایت خاطرتان را فراهم کند .زن لباس نیست که راحت او را عوض کنید .بازنده

شاعر(مخاطب خاص)-ریشه ضرب المثل کینه شتری

$
0
0

شاعر نتوان  گفت تو را بهرِ سخن *** رو شد پته هایت ز دلم قبرِ سخن

وبلاگ من هرگز جای مسائل پوچ و بی ارزش نیست ولی گاهی اگر پاسخ کسی را ندهیم و سکوت کنیم فکر می کند خدای ناکرده خداوند ما را از نعمت زبان محروم کردهلبخنددر طول این 3 سال مرا کم و بیش می شناسید همه کامنتها و انتقادها را اگر توهین نباشد با خونسردی و گذاشتن شکلک گل و لبخند پاسخ داده ام چندی پیش به وبلاگ شاعرعزیزی رفتم و از شعرش انتقاد کردم که متاسفانه به مذاق ایشان خوش نیامد و حتی در وبلاگشان  مرحمت فرموده از هنر شاعری خود نهایت استفاده را کرده و برایم یک پست گذاشتندلبخند

عزیزگرامی نه به آن شوری شور و نه به این بی نمکی!وبلاگنویسی یک ارزش است وقت انسانها باارزش است این اوج ناراحتی من از شماست یک ماه سکوت کردم جوابتان را ندادم تا قدری تفکر کنید اما دریغ از یک جرعه تفکر!دوستی انسانها ارزشمند است لطفا در عالم دوستی هرگز مانند ضرب المثل گاو نه من شیرده نباش آیا داستان این ضرب المثل را می دانی؟یکی بود یکی نبود گاو بزرگی در مزرعه ای زندگی می کرد هر روز نه من شیر می داد ولی با یک لگد به سطل شیر همه شیرها را میریخت و صاحبش را ناراحت می کرد.شاعر عزیز نه شعرهایت را می خواهم نه آزارهایت و کامنت های خصوصی ات رانیشخنداینجا دنیای مجازی ایست ولی قلب انسانها واقعی ایست.دل شکسته

 

ریشه ضرب المثل دو قرت و نیمش باقیه!
می گویند روزی حضرت سلیمان تمام حیوانات پرنده و درنده و خزنده را بارعام داد و سخنانی گفت و قصد کرد یک وعده به تمام جنبدگان غذا بدهد.

پیش از همه نهنگی سر از آب بیرون کرد و از سلیمان غذا خواست. به امر سلیمان لقمه ای در دهانش افکندند، بلعید و باز از سلیمان غذا خواست تا آن که تمام ماحضر را که برای تمام حیوانات آماده کرده بودند در دهانش ریختند و او بلعید ولی باز طالب غذا بود.

سلیمان از خوراک آن حیوان تعجب کرد و از او پرسید: خوراک تو در هر روز چقدر است؟.

نهنگ گفت: روزی «سه قرت» و تمام این غذاها که به من دادید نیم قرت بود و هنوز دو قرت و نیمم باقیست.

حالا حکایت من و این شاعر هم همین است گویا هنوز دو قرت و نیمش باقیستچشمکمن آزاد آفریده شدم حق دارم حرف بزنم انتقاد کنم اگر چیزی را دوست نداشته باشم خلاف عقل است بیهوده تمجید کنم حتی اگر دو قرت و نیمش هم باقی باشد یاد داستان  ضرب المثل کینه شتری افتادم داستانش را می دانید؟لبخند

ریشه ضرب المثل کینه شتری

انسان جایزالخطاست و از این رو بسیاری از اعمال و رفتار آدمی که ناشی از اشتباه یا علتش جهالت و جوانی باشد قابل عفوو بخشش است ولی بعضیها که لذت عفو را نچشیده اند در انتقام و کینه توزی چنان یکدنده و مقاوم هستند که به هیچ وجه حاضر نمی شوند ذره ای ازانتقامجویی خارج شوند
کینه توزی این گونه افراد لجوج و یکدنده درعرف اصطلاح به کینه شتری تعبیرشده است.
به طوری که تاکنون از لطف علمای حیوان شناسی مطالعه و تحقیق به عمل آمده شتر مهربانترین و قانعترین حیوان جهان شناخته شده است طاقت و توانایی این حیوان بارکش در برابر تشنگی و گرسنگی آن هم در بیابانهای بی کران و ریگزارهای سوزان واقعاً عجیب و شگفت انگیز است .
نکته بسیار شایان توجه در موضوع شتر آن است که این حیوان را شیوه راه رفتن می آموزند و قدوم آن را با صدایی آهنگ دار و موزون هدایت می کنند . شتر گامهای خود را با آهنگ نغمه منظم می کند و مطابق وزن صدا آرام یا تند حرکت می کند و نیز هنگامی که نمی خواهند در یک مسافت فوق العاده طولانی او را راه ببرند ساربانان آهنگ مطلوب حیوان را ترنم می کنند .
در عربستان شتر نر را لوک و شتر ماده را ناقه می گویند ولی در کویر ایران به ویژه در اطراف کاشان شتر نر را لوک و شتر ماده را ارونه و همچنین نوزاد ماده را مجی و نوزاد نر را هاشی می خوانند .
کینه شتری کینه پی گیری است که تاکنون سابقه نشان نداده که پذیرایی و ملاطفت مجدد ساربان بتواند آن را تعدیل نماید . شتر خشمگین همواره منتظر فرصت مناسب است که انتقامش را از ساربان  بگیرد . عجب در این است که شتر مست و دیوانه به ساربان مورد نظر هنگامی که در جمع قرار دارد هرگز حمله نمی کند . فقط نگاه خشم آلودش را که شراره انتقام از آن می بارد به چشمان آن ساربان می اندازد و با دهان کف آلود پیاپی نعره های چندش آور و هولناک سر می دهدشیطانزیرا شتر کینه توز در عین مستی و دیوانگی خوب احساس می کند که اگر در میان جمع به ساربانش حمله کند سایرین با چوب و چماق به جانش می افتند . وای به روزی که شتر مست و کینه توزآن فرصت مناسب را به چنگ آورد و ساربان مورد نظر را یکه و تنها در بیابان گیر بیاورد . البته ساربانان برای این طور مواقع راه چاره و علاجی اندیشیدند که به لیاقت و زرنگی آنان بستگی دارد . وقتی ساربان در بیابان مورد حمله شتر خشمگین قرار گرفت راه نجاتش این است که در حال فرار از شتر، لباسهایش را یکایک درآورد و به پشت سرش بیندازد . تعجب
در اینجاست که شتر گول می خورد و به جای ساربان که در حال فرار است لباسی را که جلویش افتاده به دندان می گیرد و تنه سنگین خود را روی آن می مالد .
سپس مجدداً با لنگهای درازش به تعقیب ساربان می پردازد و خود را به او می رساند . ساربان یک تکه دیگر از لباسهایش را می اندازد و خلاصه به این ترتیب تا آخرین تکه لباس خود را بیرون آورده در حال فرار جلوی شتر انتقامجو می اندازد . چنانچه تا زمانی که لباسهایش تمام شد توانست خود را به آبادی یا پناهگاهی برساند بدون شک نجات خواهد یافت وگرنه مرگش حتمی است آن هم چه مرگ فجیع و دلخراشی .

شیوا نوشت:شاعرعزیز(مخاطب خاص) لطفا از کینه شتری دست بردارید شیوا یک خانم است او نمی تواند مانند  داستان  کینه شتری و ساربان شتر با شما رفتار کند پس لطفا مانند شترکینه توز او را تعقیب نکن به وبلاگش نیا و برایش پیامهای خصوصی هم نگذار که ممنوع است.مژه

بر صورت خواهرم اسید نپاشید-ماجرای اسیدپاشی در اصفهان

$
0
0

اگر حضرت امیر المومنین در سال 1393 در اصفهان تشریف داشتند و خبر اسید پاشی به 4 خانم را میشنیدند ، عکس العملشان چه بود ؟ آیا براشون فرقی میکرد این بانوان محجبه باشند یا غیر محجبه ؟ آیا او نبود که در نامه حکومتی اش نوشت : "حق است مومن بمیرد که در بلاد اسلامی ، زیور از پای زنی یهودی خارج شود و او دفاعی از ان زن نکرده باشد"
خدایا من  هم یک دخترم حاضرم همه خنده هایم را نذرکنم تا دیگر شاهد حوادث اسیدپاشی روی صورت هیچ زن و دختری  نباشم وقتی خود را جای قربانیان اسیدپاشی می گذارم مانند منارجنبان اصفهان می لرزم -سالهاست در خیابانها دوربین هائی برای کشف جرائم و فساد کار گذاشته اند پس چرا هنگام اسیدپاشی بر صورت بانوان بیگناه کشورم در اصفهان -این دوربینها تصاویر مجرمان را ضبط نکردندناراحت-دلخراش بودن حادثه اسیدپاشی به زنان در اصفهان آن قدر هویداست که نیازی به تاکید و تایید ندارد، اما باید دید عملکرد  نماینده‌هایی که برای جمع‌آوری دیش‌های ماهواره و مبارزه با بدحجابی رگ غیرت‌شان جنبیده و در پیشنهادی شگفت‌آور، به دنبال باز کردن پای مدیران مجتمع‌های مسکونی به معرکه مجرم‌یابی و معرفی آنها هستند، پس از رخداد این حادثه چقدر حساس شده‌اند؟!فرد یا افرادی با همدستی یکدیگر با انگیزه‌ای که هنوز نامشخص است و خبری از اطلاع‌رسانی دقیق در این باره نیست و تنها شایعاتی در شبکه‌های اجتماعی مبنی بر برخورد راکبان موتورسیکلت با بدحجاب‌ها مطرح بوده است، به چهره تعدادی از زنان اسید پاشیدند و فرار کردند.
با شنیدن این اخبار وحشتناک لرزه بر اندام منارجنبان اصفهان هم افتاد-اصفهان یک شهر تاریخی و توریستی می باشد از کشورهای خارجی توریستهائی که حجاب کاملی ندارند نیز به این شهر سفر می کنند.آیا این نامنی ها آنها را از سفر به اصفهان منصرف نمی کند؟آیا آن خواننده مشهوری که می گوید "دلم می خواد به اصفهان برگردم"آیا باز هم با وجود این ناامنی دوست دارد به اصفهان برگردد؟!آیا خانم کاترین اشتون که به اصفهان سفر کرده بود باز هم دوست دارد به این شهر زیبا سفر کند؟شیوا هم عاشق اصفهان است عاشق درشکه سواری در میدان نقش جهان-عاشق دیدنی های تاریخی و مردمان خوب و مهربان اصفهان است اما او با همه شجاعتش جرات نمی کند به این شهر زیبا سفر کند.نگران

دلیل این اسیدپاشی را نمیدانم مصدومان حادثه می گویند کسی با ایشان خصومت شخصی نداشته پس علت چیست؟مردان موتورسواری که بر صورت زنان ماشین سوار بدون هیچ دلیلی اسید می پاشند آیا این موتورسواران بخاطر گران شدن قیمت خودرو و حسرت به دل ماندن- صورت این زنان بیچاره را به این شکل درآورده اند؟نیشخنداین موتورسواران چه کسانی بودند؟آیا از دارالمجانین فرار کرده بودند؟تعجبهدفشان چه بوده است؟عده ای می گویند بخاطر بدحجابی بوده استتعجب
مگر داعشیان جرات کرده اند که به ایران بیایند؟!تعجب
ننگ بر شما نامردان باد که مانند داعشیان نابکار اسید بر صورت زیبای دختران و زنان پاک میهن می پاشید  آیا بدحجابی را منکر می دانید؟می ترسید با دیدن تارهای موی سر یک زن به گناه بیفتید ؟شرم بر شما- میلیاردها غیرمسلمان و بدحجاب و بی حجاب در سراسر جهان زندگی می کنند مردان کشور آنان مرد نیستند و فقط شما داعشیان سگ صفت مرد هستید؟شرم بر شما-اگر تا این حد ضعیف هستید و مانند حیوانات زمام نفس خود را در اختیار ندارید اسید را در چشمان خود بریزید تا همگی به بهشت بروید بر صورت خواهران من اسید نپاشید....!

بدحجابی منکر است؟آیا بورسیه تقلبی و اختلاسهای کلان منکر نیست؟!آیا اعدام در ملاء عام و جلوی چشم کودکان معصوم و بیگناه منکر نیست؟!آیا دروغ و ریاکاری منکر نیست؟! غیبت و توهین و شکستن دل منکر نیست؟!آیا اسیدپاشی و محروم کردن یک انسان از شادی زندگی منکر نیست؟

  مردان سرافراز کشورم با قطره قطره خون خود از وجب وجب خاک میهن دفاع کردند تا بدست بیگانگان نیفتد از  جان خود گذشتند تا به حریم و نوامیس زنان و دختران میهن تجاوز نشود حال شما سگ صفتان بخاطر چند تار مو -بر صورت خواهران خود اسید می پاشید ؟عده ای هم می گویند این اسیدپاشی زنجیزه ای به دلیل بیماری روانی بوده هیچ می دانید چه بر سر زندگی آن زنان بی گناه آورده اید؟چرا صورت و قلب بانوان کشورم را زخمی کردید؟آن کودک بی گناه چه گناهی کرده که از دیدن لبخند مادرش محروم شده است؟ این داعشیان کیستند ؟دلیل این عمل حیوانی هر چه بوده اسیدپاشی یک عمل زشت و منفور و حیوانی است. نیروی انتظامی محترم ما منتظریم هر چه زودتر این سگ صفتان انسان نما را دستگیر کنید-   آقای صدا و خانم سیمای عزیزم لطفا در این مورد اطلاع رسانی و شفاف سازی کنید ممکن است به کمک پزشکان عزیزمان صورت این عزیزان التیام یابد ولی زخم دلشان هرگز التیام نخواهد یافت این مجرمان  اسید پاش را هر چه زودتر دستگیر کنید مجازاتشان کنید امنیت حق مسلم ما بانوان ایرانی است.

تعزیه - ثبت جهانی تعزیه در یونسکو

$
0
0

آیا می دانستید نمایش تعزیه به نام ایران در یونسکو به ثبت جهانی رسید؟ تعزیه به عنوان یک آیین مذهبی ملی و به عنوان نمادی از فرهنگ ایرانی اسلامی بر محور مکتب اهل بیت (ع) به ثبت جهانی رسید.نمایش تعزیه از گذشته دور برای جهانگردان و ایران شناسان اروپایی حائز اهمیت بوده و در سفر نامه های خود به آن پرداخته اند.

تعزیه چیست؟تاریخچه تعزیه چیست؟

تعزیه، نمایشی است که در آن واقعه کربلا توسط افرادی به صورت نمایش گونه نشان داده می‌شود.این نمایش نوعی نمایش مذهبی و سنتی ایرانی-شیعی و بیشتر دربارهٔ کشته‌شدن امام حسین (ع) و مصائب اهل بیت است.تعزیه (یا تعزیت) به معنی سوگواری، برپایی یادبود عزیزان از دست رفته، تسلیت است،  اما آنچه به عنوان تعزیه مشهور است گونه‌ای از نمایش مذهبی منظوم است که در آن عده‌ای اهل ذوق و کارآشنا در جریان سوگواری‌های ماه محرم  و برای نشان دادن ارادت و اخلاص به اهل بیت، طی مراسم خاصی بعضی از داستان‌های مربوط بهواقعه کربلا  را پیش چشم تماشاچی‌ها بازآفرینی می‌کنند.در تعزیه چون اهمیت خواندن هنرمندانهٔ اشعار بیش از روش اجرا و نمایش واقعه‌هاست، آن را — در قیاس با روضه‌خوانی — تعزیه‌خوانی نیز گفته‌اند.

تاریخچه تعزیه

تاریخ پیدایش تعزیه به صورت دقیق معلوم نیست. برخی با باور به ایرانی‌بودن این نمایش آئینی، پیدایش آن را به ایران پیش از اسلام به پیشینهٔ سه‌هزارسالهٔ سوگ سیاوش پهلوان داستان‌های ملی ایران نسبت داده و این آیین را مایه و زمینه‌ساز شکل‌گیری آن دانسته‌اند.  ولی به گمان بسیاری، تعزیه — جدا از شباهت‌هایش با عزاداری‌های آئینی گذشته — شکل تکامل‌یافته‌تر و پیچیده‌تر سوگواری‌های سادهٔ شیعیان سده‌های نخستین برای کشته‌شدگان کربلا است.

اندیشه نوشت:حال که هنر نمایش تعزیه به نام ایران به شکوفایی رسیده و در یونسکو هم به ثبت جهانی رسیده است. قمه زنی برفرق سر خود و کودکان معصوم و بی گناه چرا؟کلافههر چیزی اصولی دارد لطفا کشور عزیزمان را در معرض بوق و کرنا و تمسخر رسانه های بیگانه قرار ندهید اصولی عزاداری کنید جاهلیت چرا؟؟؟؟!!!!سوال

ادامه تاریخچه تعزیه در ادامه مطلب...

برخی دیگر با استناد به گزارش‌هایی، پیدایش تعزیه را مشخصاً از ایران پس از اسلام و مستقیماً از ماجرای کربلا و شهادت حسین(ع) و یارانش می‌دانند. متفکردر دورهٔ اخیر سوگواری برای شهیدان کربلا از سوی دوستداران اهل بیت در آشکار و نهان در عراق، ایران و برخی از مناطق شیعه‌نشین دیگر انجام می‌گرفت؛ چنان‌که ابوحنیفه دینوری، ادیب، دانشمند و تاریخ‌نگار عرب، در کتاب خود از سوگواری برای خاندان علی در روزگار امویان نوشته است.

 بیشترین رواج  تعزیه با حمایت دولت و حکومت صفویان  بود.اما در دورهٔ ناصرالدین شاه به اوج خود رسید و بسیاری این دوره را عصر طلائی تعزیه نامیده‌اند. تعزیه که اوایل در حیاط کاروانسراها، بازارها و گاهی منازل شخصی اجرا می‌شد، پس از مدتی در اماکن باز یا سربستهٔ تکایا و حسینیه‌ها به اجرا درمی‌آمد. معروف‌ترین و مجلل‌ترین این تکایا، تکیهٔ دولت بود که در همین دوره به دستور ناصرالدین شاه و در سال 1304 هجری قمری ساخته شد.تکیهٔ دولت در زمان ناصرالدین شاه به تقلید از تماشاخانه اپراهال انگلستان ساخته شد که ابتدا به منظور یک سالن تئاتر ساخته شد اما با مخالفت‌هایی که بود به تکیه تبدیل شد. از دیگر تکیه‌های معروف آن زمان تکیهٔ معاون‌الملک در کرمانشاه بود.  در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه، تعزیه در 300 مکان مشخص برپا می‌شد. تعزیه تا زمان مشروطیت در اوج ماند.

در سال‌های آغاز حکومت رضا شاه، اجرای تعزیه و روضه‌خوانی رفته‌رفته ممنوع اعلام شد و با تخریب تکیهٔ دولت به دستور رضاخان، تعزیه پا به دوران افول خود گذاشت. هرچند پس از شهریور 1320 دیگر بار سر برآورد، اما در برابر سرگرمی‌هایی همچون سینما و تئاتر، نتوانست موقعیت و عظمت پیشین خود را بازیابد.

انواع تعزیه

تعزیه را می‌توان به تعزیهٔ دوره، تعزیهٔ زنانه و تعزیهٔ مضحک تقسیم کرد.

تعزیه دوره چیست؟

تعزیهٔ دوره  را در میدانی گرد و پر از تماشاگر اجرا می کنند.

تعزیه زنانه چیست؟

نمایش تعزیه‌ای است که روزگاری به وسیلهٔ زنان و برای تماشاگران زن، معمولاً در دنبالهٔ مجالس روضه‌خوانی اجرا می‌شد و تنها به صورت کاری تفننی بر جا ماند و عمومیت و توسعه‌ نیافت. این تعزیه‌ها را در فضای باز حیاط‌ها یا تالارهای بزرگ خانه‌ها اجرا می‌کردند. بازیگران شبیه‌خوان‌ها زنانی بودند که پیش از آن در مجلس‌های زنانه روضه می‌خواندند یا پای چنین مجالسی راه و رسم بازیگری را آموخته بودند. آن‌ها نقش مردان مجالس مختلف را نیز خود بازی می‌کردند. داستان این تعزیه‌ها مثل مضامین تعزیهٔ معمولی بود، با این تفاوت که قهرمان‌های اصلیش را بیشتر زنان تشکیل می‌دادند. تعزیهٔ زنانه تا میان عهد قاجار گاه‌گاه در خانه‌های اشرافیان برگزار می‌شد و رفته‌رفته تا اواخر این دوره از میان رفت.

تعزیه مضحک چگونه تعزیه ای بود؟

تعزیه‌ای است شاد با مایه‌هایی سرشار از طنز، کنایه، لعن و نفرین. افراد در این تعزیه به تمسخر دین‌ستیزان و کسانی می‌پردازند که به محمد(ص) و امامان شیعه و خاندان آن‌ها ستم یا بی‌ادبی کرده‌اند.  گاهی هم برای نشان دادن مجلس کفار از مطربان و تقلیدگران و مسخرگان استفاده می‌کردند که چون مراد از این استفاده تمسخر و توهین به آن‌ها بود، طبعاً منعی نیز نمی‌توانست داشت. این نوع تعزیه‌ها معمولاً روزهای جمعه و عیدهای مذهبی و برای شاد کردن مردم اجرا می‌شد.

تعزیه در حال حاضرچگونه است؟

هنر تعزیه در طول تاریخ،  تغییراتی رخ داده است. اما هنوز هم جزو اصیل‌ترین و پرسابقه‌ترین هنرهای ایرانی و اسلامی مردمان ایران است. در استان‌های مختلف ایران در ایام ماه محرم، تعزیه برگزار می‌شود. نسخه‌های اشعار این نمایش مذهبی در سراسر ایران تفاوت کمی با هم دارند. مردم از اول ماه محرم همه‌ساله به مناسبت سالروز این واقعه، در شهرها و روستاهای ایران، مساجد و تکایا را با قالی و قالیچه آذین می‌بندند و دیوارها و منبر را سیاه‌پوش می‌کنند. در میادین و صحن حیاط حسینیه‌ها و تکایا  شبیه‌خوان‌ها  کار خود را با طبل، شیپور و کرنا در محل تعیین‌شده آغاز می‌کنند. مردان از یک سو و زنان از سوی دیگر، کم‌کم جمع می‌شوند و به تماشای مراسم شبیه‌خوانی و تعزیه‌خوانی . شبیه‌خوان‌ها هر روز یکی از وقایع کربلا را نشان داده و شبیه‌خوانی مربوط به آن را نمایش می‌دهند. بازیگران نیز معمولاً نقش خود را از روی نوشته‌هایی که دارند می‌خوانند و نقش‌ها را به‌ترتیب اجرا می‌کنند، شعرها را با صدای بلند می‌خوانند و حالتی پرخاش‌گرانه دارند. تعزیه‌نامه نیز به عنوان یکی از اصلی‌ترین متن‌های شبیه‌خوانی در اختیار تعزیه‌خوانان قرار دارد. تعزیه‌نامه، متنی است که تعزیه‌گردان برای اجرای تعزیه‌ای گرد آورده یا می‌نگارد و پیش از آغاز تعزیه میان شبیه‌خوان‌ها پخش می‌کند.

اندیشه نوشت:تعزیه انواعی دارد و هنری از هنرهای نمایشی می باشد حال که مسلمانان چنین هنری دارند چرا توسط هنر تعزیه بر کسانی که به پیامبر اهانت کردند نمی تازند؟ چرا باید قتل و آتش سوزی و کشتار شود؟سوالمن از قمه زنی در روز عاشورا وحشت دارمنگرانمعمولا از روی خشم و نفرت بر سر دشمن می زنند نه بر سر خود قمه زنی کار درستی نیست با اینکار مسلمانان مورد تمسخر غربیها قرار می گیرند خونهای ریخته شده از فرق سر قمه زنندگان موجب هراس و وحشت کودکان-سالمندان و بانوان می شود ولی هنر تعزیه برای ابراز احساسات به اهل بیت پیامبر پسندیده است.هنری که همواره مورد توجه جهانگردان غربی هم قرار گرفته است.

Viewing all 164 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>