داستان واقعی ثبت احوال و نامگزاری کودک بر اساس شاهنامه
پدر و مادر جوانی برای گرفتن شناسنامه و نامگزاری اولین فرزند دخترشان به اداره ثبت احوال مراجعه می کنند و نام خارجی "هلن" را برای نوزاد خود انتخاب می کنند اما گذاشتن اسامی خارجی بر فرزندان ممنوع است -کارمند ثبت احوال گفت:طبق قانون ثبت احوال -گذاشتن اسامی خارجی بر فرزندان ممنوع است .
مادر نوزاد گفت:ای وا مگر چنین چیزی ممکن است؟!شما چطور نمی دانید هلن نام مادر یکی از پهلوانان معروف شاهنامه فردوسی است؟؟!!!
کارمند ثبت احوال هم باور کرد و گفت:شرمنده ما اینقدر سرمان شلوغ است که گاهی خیلی چیزها را فراموش می کنیمپس نام هلن را ثبت کرد.
هلن دختر کوچولوی زیبای 2 ساله ای است که اسمش توسط کارمندی که در عمرش حتی یک صفحه شاهنامه نحوانده بود ثبت شد. مقصر کیست؟آیا عربها گفته بودند که این آقا شاهنامه نخواند؟آیا درست است که ما اشتباهات و عدم توجه به فرهنگمان را بر گردن قومی دیگر بیندازیم؟پس عاقلانه تر آنست که به جای قوم ستیزی با جهل ستیزی مبارزه کنیم.
ضرب المثل شاهنامه آخرش خوش است از معروفترین ضربالمثلهای فارسی است.
اما این سؤال پیش میآید که با وجود پایان تلخ و شکست ایرانیان از اعراب در پایان شاهنامه، چرا این ضربالمثل در بین مردم رواج یافته است؟حسن انوری در فرهنگ امثال سخن میگوید: این ضربالمثل اشارهی طنزآمیز به کاری دارد که برخلاف انتظار شخص پیش میرود و پایان خوشایندی ندارد. به باور برخی از افراد هم این جمله را اعراب که در پایان شاهنامه با شکست یزدگرد بر ایرانیان پیروز میشوند، وارد ضربالمثلهای ایرانی کردهاند. البته این باور در هیچ کتاب و پژوهشی سندیت تاریخی ندارد و به نظر بسیاری از پژوهشگران ادبیات مردود است.
این ضرب المثل در مورد کسانی به کار میرود که در کار خویش و یا در
نتیجه گیری از کاری عجله میکنند و قبل از پایان کار
به قضاوت مینشینند . شاهنامه فردوسی کتاب ارزندهای است که هر ایرانی پاک نژاد آن را به خوبی
میشناسد. کتاب شاهنامه از نظر کمیّت و کیفیّت از شاهکارهای ادبی
جهان به شمار می رود. حکیم ابوالقاسم فردوسی با نظم و تدوین شاهنامه بر پیکر پائیز زده ملت ایران جانی دوباره بخشید
«
چون عیسی من این مردگان را تمام سراسر همه زنده کردم به نام
»
اگر شاهنامه با تحمل رنج سی ساله فردوسی به وجود نمی آمد بی گمان تمام
آثار تاریخی اسلاف و نیاکان ما دستخوش سیل حوادث می شد و بعید نبود که ما
نیز اکنون مانند ملل آفریقای شمالی و بعضی از کشورهای خاورمیانه به زبان عربی سخن
می گفتیمو لغات و کلمات شیرین پارسی را جز در کتابخانه ها و لابلای کتاب های قدیمی نمی توانستیم بیابیم. اما ریشه تاریخی ضرب المثل بالااز آن جا سرچشمه گرفته است که نقل است فردوسی پس از سرودن شاهنامه از سوی سلطا ن محمود غزنوی مورد بی مهری قرار گرفت بنابراین هجانامهای در مورد محمود غزنوی سرود ،و موفق
گردید یک نسخه از هجانامه را به وسیله دوستان و طرفدارانی که در دستگاه سلطنت محمود
غزنوی داشت مخفیانه به آخر شاهنامهی موجود در کتابخانهی سلطنتی الحاق و اضافه نمایدو همین عمل موجب شد که توسعه و تکثیر شاهنامه سلطنتی با ضمیمه هجانامه مذکور همراه باشد سابقاً هرکس شاهنامه می خواند چون مکرّر به مدح و ستایش از سلطان محمود غزنوی برمیخورد گمان میکرد که سلطان محمود غزنوی فردوسی را در سرودن این اثر بزرگ ادبی حمایت کرده بنابراین از جان و دل او را می ستود و بر آن همه عشق و علاقه به تاریخ و ادب ایران آفرین می گفت ! بی خبر از آن که « شاهنامه آخرش خوش
است. » زیرا وقتی که به آخر شاهنامه می رسید و منظومهی هجاییه را در آخر شاهنامه می خواند تازه متوجّه می شد که محمود غزنوی نسبت به سلطان ادب و ایرانیان تا چه اندازه ناجوانمردی و ناسپاسی کرده است.
به همین جهت هر کس در زمانهای گذشته شاهنامه می خواند قبلا به
او متذکّر می شدند تا زمانی که کتاب را به پایان نرساندهاست در قضاوت نسبت به سلطان محمود غزنوی عجله نکند زیرا شاهنامه آخرش خوش استیعنی در آخر شاهنامه است که فردوسی محمود غزنوی را به خواننده کتاب می شناساند و با این قصیده هجاییه حق ناسپاسی و رفتار توهین آمیز او را کف دستش گذاشتهاست .
سلطان محمود غزنوی در زمان خود آقای فیلتر بزرگی بودهآن زمان فیلترشکن هم وجود نداشت که با او مقابله کند فردوسی هم 30 سال برای سرودن شاهنامه زحمت کشیده بود بنابراین عاقلانه تر آن بود که با سیاست و کیاست در ابتدای شاهنامه سلطان محمود غزنوی را مدح کند تا با حمایت محمود بتواند این اثر بزرگ را توسعه دهد اما سلطان محمود فیلترینامرد روزگار بابت سرودن شاهنامه هیچ صله ای به فردوسی بزرگ نداد فردوسی هم با سرودن هجائیه آخر و رسوا کردن محمود غزنوی پاسخ بی احترامی او را داد
اندیشه نوشت :کسانی که می گویند عقب ماندگی فرهنگی ایرانیان فقط و فقط تقصیر عربهاست واقعا اشتباه می کنند درست است عربها به ایران حمله کردند و فرهنگ و هویت ملتمان را به تاراج بردند کتابخانه ها را آتش زدند تحقیرمان کردند آری در جنگ کسی را نوازش نمی کنند اما جنگ ایران و اعراب حدود 1400 سال پیش اتفاق افتاد ما ایرانیان در این مدت برای ارتقای فرهنگ و بازگشت به تمدن کهن ایرانی مان چه کردیم؟حکیم دانشمندمان ابن سینا کتابهای عربی می نوشتاگر چند فردوسی دیگر داشتیم شاید به این حال و روز نمی افتادیمفیلسوفان و حکیمان مشائی به فکر فرهنگ ایرانی نبودند مشائی همان فردوسی و فردوسی همان مشائی نبودما فردوسی هائی با اندیشه سبز می خواستیم نه مترسک هائی با اندیشه زردو اما امروز هنوز هم مترسک هائی با اندیشه های زرد و کپک زده هستیم امروز اعراب با دمپائی به استقبال دیپلمات های ما میروند و تحقیرمان می کنند امروز از خلیج همیشه فارس مان به عنوان خلیج عربی یاد می کنند از ماست که بر ماستسرنوشت ملتی که به جای فرهنگ سازی با ساختن جوک ها و لطیفه های توهین آمیز هموطنان خود را تحقیر کند همین استسرنوشت ملتی که به جای سجده بر خدای یکتا آرامگاه کوروش و امامان و امامزادگان را سجده کند همین است سجده و ستایش فقط از آن خداست نه هیچ احد دیگرژاپنی ها رسومات کهن حتی کیمونو پوشیدن و گوجه ای بستن موهای مردان خود را محترم می شمارند ولی ما داریم تمام آداب و رسوم فرهنگ غنی و کهن کشورمان را با دستان خود نابود می کنیم چرا ولنتاین؟پس جای سپندارمذگان روز عشق ایرانیان در تقویم ایرانی کجاست؟!!!جای جشن های مهرگان و تیرگان خالی است سنتهای نوروز و هفت سین و چهارشنبه سوری را پاس بداریم ایرانیان قدیم همواره شاد بودند و جشن می گرفتند به فرزندانمان شاهنامه بیاموزیم غلام به معنی نوکر است نام فرزندانمان را غلامرضا یا غلامحسین نگذاریم و آنان را تحقیر نکنیم به خدا سوگند اسامی انسانیت نمی آورد نام خفاش شب هم غلامرضا بود نژادپرستی هم انسانیت نمی آورد میان عربها هم انسانهای خوب وجود داشته و دارد.بیائید با فرهنگ سازی با افکار کپک زده مبارزه کنیم من پیشنهاد می کنم هر یک از ما با هر سطح تحصیلاتی که داریم فردوسی های نوین باشیم فردوسی نوین بودن ربطی به شعر سرودن ندارد فردوسی نوین بودن یعنی غیرت ایرانی-وطن پرستی- جهل ستیزی و رواج فرهنگ و اندیشه ملی است کسانی هم که در طول جنگ ایران و عراق شجاعانه جنگیدند و به شهادت رسیدند فردوسی های نوین بودند چون اگر آنها نبودند ما ایرانیان هویت و زبان و فرهنگمان را بکلی از دست می دادیم شاید حالا من وجود نداشتم و اگر داشتم وبلاگم را به زبان عربی می نوشتم.اصلا چیزی از زبان زیبای فارسی باقی نمی ماند پس همه با هم فردوسی های نوین باشیم.نظر شما چیست؟